وقتی که یکبار، یک روز، روزت نه از طلوع آفتاب، بَل از ثلات ظهر شروع میشود و میخواهی یک روز متفاوت را بعد سالها تجربه کنی. رفتن و دیدن و شنیدن و قدم زدن اسباب کارت میشوند. اول از "انتهای خیابان هشتم" می گذری، روز عادی را با بهای عادیتر! بلیط پردیس ملت را انتخاب میکنی برای دیدن کارِ علیرضا امینی، بعد سلانه سلانه- اما با عجله!- خودت را می رسانی تالار مولوی که از جشنواره تئاتر دانشگاهی جانمانی و به کار ِمحمدحسن معجونی - "مثل سگ"- برسی و تئاتر یک سویه، سه سویه شود و تالار مولوی حداکثر تماشاگر این جشنواره را به خود ببیند. موقعیت بعدی برای یک روز به انتهای ابدیت، خیابان سعدیست، لاله زار، جمهوری، برای قدمشماره کردن، ساختمان پلاسکو که صدایت می زند میبینی تجریش و بازارش هستی داری میان مغازه های بسته اش راه می روی و حس و هوس خواندنت میگیرد اما پشیمان میشوی وقتی دوستت زودتر از تو میزند به خاکی خواندن، میخواهی دیگر روزت را تمام کنی و بچپی گوشهی یک مکعب دیواری که نیم ساعته خودت را دم توچال پیدا می کنی و چای آلبالو را وقتی به تهران از آن بالای روشن خیره ای می نوشی، اما باز پایان کار نیست، ایدر ایستگاه یک، انگار کوهی به تمسخر بودنت نشسته و باید فتحاش کنی، هرچند بلندترین کوه نباشد، بی کفش و وسیله میروی بالا، بالا، هربار که برمی گردی حجم بیشتری از تهران توی مشتت جا می شود. نوک کوه، صخره ای بزرگ، بالکن پنت هاوسات می شود برای بر بام تهران بودن و تازه یاد ساعت که میافتی میگوید 2صبح است. سکوت ... سکوت ... صدای تهران را میشنوی، باد از میان تونلها ، کوچهها، خیابان و آدمهایش سُر می خورد، میپیچد و میساید سرش را به آسمان، بعد از سکوت صدا می چسبد یحتمل، باز نمیخوانی و میگذاری همراهانت بخوانند، از زدن سمفونیهای مختلف با دهان گرفته تا تصنیفهای (استاد) شجریان، و آخرِکار شنیدن طهران تهران یزدانی، ابدیت تمام نشده است هنوز، میانهی راهِ پایین آمدن به "چشمان تهران" خیره می شوی، چشمانی که روزگاری چشم بودند و حال گرفتار صرفجویی انرژی گشتهاند و کدر و بینور. میرسی پایین، ساعت شاید سه است. وقتی میخواهد ناقوس ابدیت روزت زده شود، پیش خودت می گویی نه، نه این روز تمام نشدنیست و خواهد ماند برایم، جایی میان چشمهایم و ...
پ.ن: عناون، نام یکی از فیلمهای تئو آنجلوپولوس است.
عکس ها بیربط
تهران 7 صبح/ ساخته امیرشهاب رضویان
Spring, Summer, Fall, Winter... and Spring / Ki-duk Kim
- ۳ نظر
- ۲۶ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۷:۵۴