Run Forrest Run
شاید(کلمهی دوست داشتنی من!) بار اول یا دومی باشد که مستقیم مینویسم، بی شعر و داستان. درصد بیشتری از برداشتها و حرفهایمان تا قبل از فرآیند تفکر، متعلق به خوانشها و تاحدی دیدهها(بخوانید تجربهها)ست، بهتر میدیدم که همان خوانشها را به عین نقل کنم، هرچند خرسندم در ذهن عده ای تصور یک فرد مصرف کننده را ایجاد کردم، اما به قول اهل فن در اوج کمدی تراژدی رخ می دهد و بالعکس، تراژدی من هم رخ داد و به کف دیگ خوردم با چشم، که القابم افزون گشتهاند و نیشخندها بازتر و رو به خنده و بعد ... . هر حرفی تابه حال خواستهام بزنم -به غیر آن یکسالونیم روزنامه نگاری دست و پا شکسته- همگی در قالب ادبیات و توانش های ادبی ام بوده( در حد بضاعت نه خودبزرگ بینی به مقیاس اینور/ آنور آب نشینان عزیز) اما شاید تکانی بدهم به این قلم و روزمرگی را از دفترچه جلد مشکیام و خودکار بر روی جعبه های جادویی جدید بیاورم و بخوانید/نیم، همین جا. شاید بعضی چیزها شدت گیرد و شاید ضعف، نمی دانم، فعلن تصمیم به بستن قلم است از رو برای چند ماه، هفته و شاید هم روز عرض قلمی کرده باشم برای نخستین بار، که دیگر طاقتم به طاق خورده و
تمام شبم درد می کند
- شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۳:۰۱ ق.ظ