- ۰ نظر
- ۱۸ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۳:۳۰
بعد از سالها سکوت و واقعه، مجموعه هایکو که ترجمه ای از آثار شاعران آمریکا است جهت مطالعه به صورت رایگان ارائه می گردد.
شما
به مرگ من ایمان داشتید
غافل که من
زاده ی خاکسترم.
(بهنام.ر)
شاید
شاید در دوره ی اینستاگرام و شتاب خیره کننده ی اپلیکیشن های حرامزاده که مثل قارچ سبز می شوند بلاگ نویسی بدرد نخور باشد. اما وقتی به عقب برمیگردی میبنی که هرچیزی برای هر انسان متولد شده در زمانی خاص و رشد کرده در دوره ی زمانی خاص تر، "قدیمیش" خوب است.
شاید دوباره بشود که نوشت(حتی اگر خوانده نشود)
بخصوص برای متنفرین
آنچه جامعه را از بین میبرد1
نئولیبرالیسم؛ خالق تنهایی
جرج مانبیوت (فعال سیاسی و محیطزیست)
برگردان به فارسی: بهنام رضائی زاده2
همهگیری بیماریهای روانی، فکر و بدن میلیونها انسانها را درنوردیده است. وقت آن است که بپرسیم به کجا میرویم و چرا.
چه مجازاتی میتواند برای یک سیستم بزرگتر از همهگیری بیماری روانی باشد؟ در حال حاضر طاعونِ اضطراب، پریشانی، افسردگی، جامعه هراسی، اختلال اشتها، خودآزاری و تنهایی مردم را در سراسر جهان در معرض حمله قرار داده است. آخرین ارقام فاجعهبار برای سلامت روان کودکان در انگلستان، بحرانی جهانی را نشان میدهد.
دلایل زیادی برای این درد وجود دارد، اما به نظر من، علت اصلی در همهجا یکسان است؛ انسانها -این پستانداران فرااجتماعی- که مغز آنها برای پاسخ به یکدیگر سیمکشی شده، در حال از هم جدا شدن هستند. در این میان تغییرات اقتصادی و تکنولوژی نقش مهمی ایفا میکنند، همانطور که گاهی مواقع ایدئولوژی هم نقش دارد. اگرچه نیکبختی ما با زندگی دیگران پیوند جداییناپذیری دارد؛ اما همواره به ما گفته میشود که ما از طریق سود شخصی، رقابت و فردگرایی مفرط کامیاب خواهیم شد.
در بریتانیا، مردمانی که زندگی خود را در چهار ضلع -مدرسه، کالج، میخانه و پارلمان- صرف کردهاند ما را به ایستادن بر روی پای خود ترغیب میکنند. سیستم آموزشی سالبهسال وحشیانهتر رقابتی میشود. استخدام به یک مبارزه تا پای جان تبدیل شده و برای افراد از جانگذشته مشاغل معدودی فراهم است. ناظران امروزی علت فقر را شرایط اقتصادی میدانند از طرف دیگر مسابقات بیپایان تلویزیونی آرزوهای غیرممکن را بهعنوان فرصتهای واقعی میپرورانند.
نگاهی به سریال بیباک (Daredevil)
در همین ابتدا شاید سوال باشد چرا در این مجال به یک سریال کامیکس پرداخته میشود. آن هم وقتی سریالهایی مانند «بازی تاج و تخت»1 یا «خانهی پوشالی»2 از پربینندهترین و خاصترین سریالهای در حال پخش هستند. دلایل متعددی میتوان برای این سوال آورد که هدف اصلی این نوشتار نیز پاسخ به همین سوال است که چرا سریال «بیباک»؟
شخصیت «بیباک» در سال 1964 توسط «استن لی» و «بیل اِورت» ساخته شدکه جزو شخصیتهای مارول کامیکس است. شرکت «مارول» در سال 2003 نسخهی سینمایی «بیباک» را با بازی «بن افلاک» ساخت که میتوان آن را یک شکست کامل برای این شخصیتِ مارول دانست. اما در سال 2015 شرکت «مارول» با همکاری شرکت اینترنتی «نتفلیکس» اقدام به بازآفرینی این شخصیت کرد. «مت مرداک» (با بازی چارلی کاکس) وکیل جوانیست که در کودکی بر اثر حادثهای نابینا شده است. مرداک روزها با دوست نزدیکش «فاگی نلسون» به کار وکالت میپردازد و شبها بر بام ساختمانها گوش به زنگ است که در کدام نقطهای شهر ظلمی در حال اعمال است و به کمک مظلوم میشتابد. تا اینجای کار این شخصیت نیز مانند اکثر شخصیتهای مارول و به خصوص «بتمنِ» شرکت دیسی کامیکس است. اما آن چه که این سریال را با نمونههای مشابهاش متمایز میکند نوع پرداخت و روایت است.
نگاهی به فیلم «کوهستان باکره»
مردی چهل و دوساله و مجرد با مادرش زندگی یکنواختی را میگذارند، عاشق میشود و اتفاقات بعد از آن رخ میدهد. شایدپس از دیدن فیلم «کوهستان باکره» یا خواندن خلاصهی فیلم این شرح مذکور به ذهن متبادر شود. داستانی تکراری که چندین بار دستمایه فیلمسازی قرار گرفته است. اما این همهی ماجرا و نگاه به این فیلم نیست. فیلمی محصول کشور ایسلند که فضای سرد و برفی این کشور به اکثر صحنههای فیلم نیز رسوخ کرده است.
نگاه از سمتی دیگر به فیلم «ابد و یک روز»
بعد از گرفتن جوایز متعدد جشنوارهی فجر توسط فیلم «ابد و یک روز»، جریان نقدهای فراوان بود که جاری شد. نقدهایی که بیشتر از نقاط خوب و قدرتمند فیلم گفتهاند. در این مجال قصد بر این است که نگاه از سمت دیگری به این فیلم شود. اگرچه شاید سطوری که از این پس میآیند عدهای را خوش نیاید اما در مقال نقد گفتن از ناگفتهها بسی شایستهتر از تعابیری چون «بر صندلیها میخکوب شدن»، «بینظیر و کامل» -که تنها از یک شعف لحظهای برخاستهاند- است. این متن از چند منظر و بخش به فیلم نگاه میکند.
نگاهی به مجموعه داستان «گاه گرازها» نوشتهی رضا زنگیآبادی-نشر روزنه و همراه
ابتدا باید اعتراف کرد که نوشتن در مورد مجموعه داستان به نوعی دشوارتر از رمان است. در یک مجموعه ممکن است چند داستان مختلف با پرداخت های متفاوت وجود داشته باشند. با این اوصاف مجموعه داستان «گاه گرازها» را میتوان به رشتهکوهی مانند کرد که چند قله و بلندی دارد و چند دامنه در پایین این رشته کشیده شدهاند. بهتر است داستانها را بر همین اساس تقسیم کرد. از میان هشت داستان مجموعه میتوان داستانهای «گاه گرازها»، «چوپان« و «زیر سقف گور« را قلههای این مجموعه دانست (دو داستان «گاه گرازها» و «زیر سقف گور» داستان پیوسته هستند)، در ادامه داستانهای «جانشین» و «قبل از تحویل سال» را بلندیهایی دانست که شکل دیگری از روایت دارند. سرانجام داستانهای «اگر کلاغها»، «پلنگ برنز» و «نیشابور» از لحاظ فرم و دورنمایه در ردهی دشت و دامنهی این مجموعه قرار میگیرند (هرچند داستان «نیشابور» قابلیت بودن در بلندیها را از لحاظ آگاهی راوی دارد).