دامون

وب شخصی

دامون

وب شخصی

روزی به درازای ابدیت

سه شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۵:۵۴ ب.ظ

وقتی که یکبار، یک روز، روزت نه از طلوع آفتاب، بَل از ثلات ظهر شروع می‌شود و می‌خواهی یک روز متفاوت را بعد سال‌ها تجربه کنی. رفتن و دیدن و شنیدن و قدم زدن اسباب کارت می‌شوند. اول از "انتهای خیابان هشتم" می گذری، روز عادی را با بهای عادی‌تر! بلیط پردیس ملت را انتخاب می‌کنی برای دیدن کارِ علیرضا امینی، بعد سلانه سلانه- اما با عجله!- خودت را می رسانی تالار مولوی که از جشنواره تئاتر دانشگاهی جانمانی و به کار ِمحمدحسن معجونی - "مثل سگ"- برسی و تئاتر یک سویه، سه سویه شود و تالار مولوی حداکثر تماشاگر این جشنواره را به خود ببیند. موقعیت بعدی برای یک روز به انتهای ابدیت، خیابان سعدی‌ست، لاله زار، جمهوری، برای قدم‌شماره کردن، ساختمان پلاسکو که صدایت می زند میبینی تجریش و بازارش هستی داری میان مغازه های بسته اش راه می روی و حس و هوس خواندنت می‌گیرد اما پشیمان می‌شوی وقتی دوستت زودتر از تو می‌زند به خاکی خواندن، می‌خواهی دیگر روزت را تمام کنی و بچپی گوشه‌ی یک مکعب دیواری که نیم ساعته خودت را دم توچال پیدا می کنی و چای آلبالو را وقتی به تهران از آن بالای روشن خیره ای می نوشی، اما باز پایان کار نیست، ایدر ایستگاه یک، انگار کوهی به تمسخر بودنت نشسته و باید فتح‌اش کنی، هرچند بلندترین کوه نباشد، بی کفش و وسیله می‌روی بالا، بالا، هربار که برمی گردی حجم بیشتری از تهران توی مشتت جا می شود. نوک کوه، صخره ای بزرگ، بالکن پنت هاوس‌ات می شود برای بر بام تهران بودن و تازه یاد ساعت که می‌افتی می‌گوید 2صبح است. سکوت ... سکوت ... صدای تهران را می‌شنوی، باد از میان تونل‌ها ، کوچه‌ها، خیابان‌ و آدم‌هایش سُر می خورد، می‌پیچد و می‌ساید سرش را به آسمان، بعد از سکوت صدا می چسبد یحتمل، باز نمی‌خوانی و می‌گذاری همراهانت بخوانند، از زدن سمفونی‌های مختلف با دهان گرفته تا تصنیف‌های (استاد) شجریان، و آخرِ‌کار شنیدن طهران تهران یزدانی، ابدیت تمام نشده است هنوز، میانه‌ی راهِ پایین آمدن به "چشمان تهران" خیره می شوی، چشمانی که روزگاری چشم بودند و حال گرفتار صرف‌جویی انرژی گشته‌اند و کدر و بی‌نور. می‌رسی پایین، ساعت شاید سه است. وقتی می‌خواهد ناقوس ابدیت روزت زده شود، پیش خودت می ‌گویی نه، نه این روز تمام نشدنی‌ست و خواهد ماند برایم، جایی میان چشم‌هایم و ...

 

پ.ن: عناون، نام یکی از فیلم‌های تئو آنجلوپولوس است.

 


عکس ها بی‌ربط

تهران 7 صبح/ ساخته امیرشهاب رضویان


 

Spring, Summer, Fall, Winter... and Spring / Ki-duk Kim

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • سه شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۵:۵۴ ب.ظ
  • بهنام رضایی زاده

نظرات  (۳)

آدمی گرفتار همین تموم نشدنی هاست...
پاسخ:
ممنون
شرط تشنه شدن راه رفتن است.بالا رفتن بی هیچ وسیله ای.تشنگی، بی خون دل سهم آدم نمی شود.علی الخصوص اگر تشنگی به خواندن باشد...
پاسخ:
ممنون
اون بالا وقتی روی نیمکت های رو به شهر نشستی و داری چایی آلبالوتو می خوری به این فکر می کنی که الان تو تک تک این خیابون ها و این خونه ها چه خبره
پشت چند تا پنجره چشمهای تنها نگاهشون به طرف تو ِ
توی چندتا خیابون آدمها واسه آخرین بار از هم خداحافظی میکنن
.....
وقتی اون بالام حسم هم بالاس ، خیلی چیزا انگار از اون بالا برام کوچیک میشن
و ســـــــــــــــکــــــــــــــــوت که جادوت میکنه
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی