نگاهی به رمان "جناب آقای شاهپور گرایلی همراه خانواده"/ فرهاد بابایی/ نشر چشمه
- ۱ نظر
- ۲۴ آذر ۹۴ ، ۰۰:۵۴
نگاهی به رمان "جناب آقای شاهپور گرایلی همراه خانواده"/ فرهاد بابایی/ نشر چشمه
نقدی کوتاه بر رمان "این سگ میخواهد رکسانا را بخورد" نوشتهی قاسم کشکولی
در نگاهی اجمالی به رمان "این سگ میخواهد رکسانا را بخورد" مشاهده میشود که رمان دارای طرح و چهارچوبی مدون است. نویسنده در رفت و برگشتها و تکرارها برنامه ریزی داشته است و هدفی را دنبال میکند. زبان و روایت در خدمت پیشبرد رمان هستند (به غیر از یکی دو مورد که راوی از تکگویی درونی به تکگویی نمایشی میلغزد). فصل و خطوط اول رمان با یک رخداد و به نوعی مهمترین رخداد رمان که همان سقوط رکسانا است آغاز میشود که خود به تقویت تعلیق کمک کرده است. شخصیتهای رمان که از دیدگاه راوی و شخص اول رمان معرفی میشوند _با درنظرگرفتن غیرقابل اعتماد بودن راوی و تداخل زمانی- به نسبت خوب پرداخت شدهاند. تنها موردی که شاید تاحدی خواننده را از متن دور کند تکرارهای گاها بیش از حد به خصوص در یک چهارم پایانی رمان_در به خاک سپردن رکسانا- است.
نقدی بر رمان "دود" نوشتهی حسین سناپور
(اگر رمان را خواندهاید)
روایت در رمان "دود" نوشتهی حسین سناپور توسط یک من_راوی صورت میگیرد. بازه زمانی هم یک شبانه روز است و البته در این بیستوچهار ساعت فلاشبکها و تداعیهایی نیز وجود دارند. داستان روایت روزگار حسام شاعر و روشنفکری بیعمل است که زندگی از هم پاشیده و بیمعنیای دارد. زندگی زناشویی وی به طلاق انجامیده و بعد از آن با زنهایی مختلفی که همه درگیر مشکلاتی شدید هستند ارتباط دارد.
نویسنده در توصیف بیعملی راوی به نسبت موفق بوده اما در پرداخت دیگر شخصیتها و همچنین در نشان دادن روابط ناموفق است. لادن که بیشتر از توصیفات و فلاشبکهای حسام شناسانده میشود، شخصیتیست محوری که باید به عمق برود ولی در سطح میماند و تیپ میشود. مهتاب و زهره شخصیتپردازی بهتری نسبت به لادن دارند، مجدد آنها هم ناقص میمانند و حتی خواننده زهره را بهتر از مهتاب_که زن سابق حسام است- میشناسد. باقی شخصیتها هم یا سطحی ماندهاند و تیپ شدهاند مانند مظفر یا کارکردی ندارند و میتوان آنها را حذف کرد مانند کبکانی.
نقدی کوتاه بر رمان "من از گورانی ها می ترسم" نوشته ی بلقیس سلیمانی
(اگر رمان را خوانده اید)
در نقد این رمان رئال، به نقد ساخت های مهم شخصیت پردازی و پی رنگ(پلات) پرداخته می شود. شخصیت که در داستان کوتاه مجال زیادی به پرداخت به آن نیست در رمان می تواند زندگی کند و اکثر جنبه های شخصیت عمق پیدا کنند. در رمان مذکور، به غیر از شخصیت فرنگیس و تا حدی ژاله باقی شخضیت ها به عمق نمی روند و تعدادی از آنها تنها کارکردی برای تاریخ نگاری دارند و شخضیت هایی مانند رنگین و ابول از دست می روند. البته قرار به پرداخت به شخصیت های فرعی در حد شخصیت اول و دوم رمان نیست اما آنها هم باید تصویر واضح تری داشته باشند. در رمانی که تک روای ست و رخدادها و پرداخت شخصیت را از دریچه نگاه او می بینیم نویسنده کار سخت تری دارد، در "من از گورانی ها می ترسم" تعدادی از شخصیت ها از قلم نویسنده و دید راوی می افتند.