وقتی میتوان خوب ساخت
شخصیتپردازی
سریال برحسب نوعش شخصیتهای متعددی دارد. شخصیتها را میتوان به سه رده تقسیم کرد. الف) در رده نخست به طبع شخصیتهای اصلی یا همان نقش اول داستان هستند: شخصیت خود مت مرداک و شخصیت روبرو و مخالف او که در فصل اول «ویلسن فیسک» یا همان «کینگ پین»3 (با بازی وینست دینوفریو، بازیگر فیلم "غلاف تمام فلزی" کوبریک) است. بر اساس داستان، مخاطب ابتدا با مرداک آشنا میشود. نوع روایت و رفت و برگشت در قسمتهای ابتدایی سریال بینندهی با حافظه را به یاد سریالهایی چون «دکستر» و «قانونشکنی»4 میاندازد. انگار این دو سریال و به خصوص «قانونشکنی» نوع جدیدی از نگاه به شخصیت در سریال را ایجاد کردهاند. کودکی مرداک در لابهلای زمان حال زندگی او روایت شده و وی گاهی دچار تداعی نیز میشود. بدینگونه مخاطب به خوبی با روزهای مهم در شکلگیری شخصیت مت مرداک آشنا میگردد. در میانهی سریال از شخصیت به اصطلاح بد داستان رونمایی شده و با نوع پرداختی مشابه مشخص میشود که فیسک شخصیتِ بد به ذاتی نیست. برخلاف کارگردانهایی چون «تارانتینو» که تنها به دنبال یک نمایش خونین و نهایت خشونت در فیلم خود هستند و همچون پنجاه سال پیش افراد را به خوب و بد تقسیم میکنند سریالهایی چون «بیباک» و نمونههای مشابه نگاهی جدید به انسان را در فیلمسازی به تصویر میکشند. آدمها در ذات خصیصهای ندارند بلکه هر فرد بسته به حوزهای که در آن قرار میگیرد و روند زندگیش عمق مییابد. ویلسون فیسک را میتوان یکی از بهترین و حتی به جرات بهترین شخصیت بد(خاکستری) فیلمهای کامیکس دانست. او حتی از جوکرِ نولان نیز بهتر است. ب) در ردهی دوم شخصیتهایی هستند که نقش کوتاهتر و چندقسمتی دارند اما اثرگذاری بیشتری از ردهی سوم دارند. شخصیتهای رده دوم اگرچه کم اهمیتتر هستند اما جزئی از شبکهی اتفاقات داستاناند و به همین دلیل زندگی آنها در زمان حال روایت و گسترده میشود. تفاوت عمدهی آنها با شخصیتهای ردهی اول در همین زمان روایت آنهاست. آنها بیشتر در زمان حال پرداخت و گسترده شدهاند. از این رده میتوان به روزنامهنگارِ داستان «بن یوریچ» اشاره کرد. ج) شخصیتهای ردهی سوم افرادی هستند که هر چند قسمتی یکبار حضور دارند یا تنها در یک قسمت بودهاند و رنگ کمتری در سریال دارند. در این رده بیشتر گروهها و افراد خلافکار شهر هستند که پرداختی نه در گذشته دارند و نه در حال، ولی محوریت پرداخت آنها براساس گفتگوها و نوع بازی خود بازیگران است. بدین معنی که افراد این رده را میتوان در زبان گفتوگوهایشان و نوع بازی آن ها شناخت. در کل این سریال شخصیتی اضافه و پرداخت نشده ندارد.
گفتوگوها
هر سال در آمریکا دهها سریال جدید ساخته میشود که بعد از مدتی فراموش میشوند. اما کدام علاقهمند به سریال است که سریال گمشده5 ، دکستر، قانونشکنی و کارآگاه واقعی6 را از یاد برده باشد. قسمت عمدهی این ماندگاری به گفتوگوهای کارشده در این آثار است. گفتوگوهایی که زائد نیستند. برحسب نیاز آورده شدهاند، و تنها برای پر کردن زمان قسمت مورد نظر نیستند. در سریال «بیباک» گفتوگوهای هدفدار -به خصوص در فصل اول- هم به شخصیتها عمق دادهاند و هم به غنیتر شدن درونمایهی سریال کمک کردهاند. درگیری شخصیتها با مباحث اخلاقی، فلسفی بخش عمدهی دیالوگها را دربرگرفته است. برای مثال در قسمت دوم فصل اول مت مرداک به پرستاری میگوید: «تو از روی ایمانت، یک مرد زخمی رو به آپارتمانت نبردی همون لحظه که منو دیدی انسانیت خودت رو انتخاب کردی» این تنها قسمتی از این گفتوگوها است. گفت وگو در داستان و فیلم باید در بهترین موقع بروز کند و در هنگام ادا شدن نیاز هر دوی گوینده و شنوندهی آن جمله را راضی کند. گفتوگوهای این سریال در اکثر مواقع اطلاعات لازم را دادهاند و از تکرار اطلاعات که محتوا را به سمت کلیشه میبرد پرهیز شده است.
درونمایه
الف) اسطورههای دیرین بر مبنای ترسِ آدمیان گذشته و با کمک شاعران(داستاننویسان آن زمان) برای فرم دادن به اسطورهها برای ماندگاری شکل گرفت. بعد از ورود علم و عقل به زندگی آدمی و فرو ریختن ترسش از طبیعت و فراطبیعت ساختن اسطوره و افراد غیرواقع از دنیای انسانهای مدرن رخت بربست. در نیمهی دوم قرن بیستم و بعد از جنگ جهانی دوم و شروع جنگ سرد، شبهاسطورههایی این بار در دنیای طراحی خلق شدند که دارای نیروهای فرازمینی بودند و به جنگ دشمنهای شهری یا زمینی میرفتند. اکثر این شخصیتها(یا تیپها) وجوه مشترکی دارند. در یک زمینه فراتر از انسانهای عادی هستند یا اصلا از کرهی دیگری آمدهاند(این قسمت هجوترین قسمت این کامیکسها است) و از ویژگی روئینتن بودن حداکثری نیز برخوردارند. در این بین چند شخصیت ساخته شدهاند که انسانیتر هستند و فناپذیرند، از جمله بتمن و همین بی باک. شاید گفته شود بهترین فیلمهای ساخته شده در دنیای کامیکس سهگانهی بتمنِ «کریستوفر نولان» است که آن را از دنیای سرگرمی و سادهلوحانه جدا میکند. اگرچه نولان در زنده کردن دوبارهی بتمن موفق بود و موارد دیگری را نیز به این سبک فیلمها افزود اما همچنان کارش صرفا جهت سرگرمی بود. حتی «جوکر» یک شخصیت استثنایی است که در مرز دنیای واقع هم قرار نمیگیرد. اما شخصیتی چون ویلسون فیسک نشانهی اتفاقیست که به سبب موضوع جهانی شدن و تبعات آن در کشورهای پساصنعتی در حال وقوع است. تضعیف قدرتِ(سیاسی) دولت در این جوامع سبب قدرت گرفتن بازار در تنظیم زندگی شده است. حال در این بازار فاعلان مشخص که در وقت معلوم در مکان درستی سرمایهگذاری کنند(حال به هر نحوی) پیروز هستند و سبب انباشت سرمایه شدهاند. اگرچه به گفتهی یورگن هابرماس: «استفاده کارآمد از قدرت سیاسی را باید معیارهای دیگری غیر از معیارهای اقتصادی سنجش کرد: پول نمیتواند به طور ساده جانشین قدرت سیاسی شود.»7 اما قدرتمندی کارتلها در چند دهه اخیر به دلیل مقرارتزدایی صورت گرفته و موارد دیگر رو به افزایش است. اینکه عدهای ظهور شخصیتهای ثروتمند و قدرتمند در فیلمها و داستانها را باورناپذیر میدانند به دلیل نشناختن ساختار متحول شده در جوامع ذکر شده از سوی این افراد است. در این داستان منطقهی هلزکچن8 -که اتفاقات سریال در آن رخ میدهد- یک نماد شهری میشود برای موضوعی که اکنون در دنیا در حال اتفاق است. کارتلهایی از هر نژاد و ملیتی متحد شده و معادل سیاسی اتحادیهی اروپا -در مبحث فراملی- را این بار در قاچاق و بزهکاری با یکدیگر میسازند. فیسک نمونهای از این افراد سرمایهدار جدید است که در پوشش آنتروپرونور9 (بخوانید کارآفرین) ظاهر میشود و خود را به فکر توسعهی شهر و کشورش نشان میدهد. مت مرداک که اتفاقا تفاوت مشهودی با «بروس وین» (بتمن) دارد از خانوادهای فقیر است که پدرش در زمان کودکی مت، جان خودش را گذاشت تا او هزینهای برای تحصیل در آینده داشته باشد. مرداک برخلاف سایر قهرمانان تا اواخر فصل اول با لباس معمولی به نبرد تن به تن با خلافکاران میرود و حتی جراحات متعددی را متحمل میشود. او رفاه، عدالت و آسایش را برای مردم شهرش میخواهد. کارهایی را که در روز نمیتواند با قانون و مجوز وکالتش انجام دهد در شب پی میگیرد. مرداک، فیسک را در شب دستگیر میکند و در روز پروندهاش را به دادگاه میبرد. ب) درونمایهای زیرین این سریال همانطور که در قسمت گفتوگو اشاره شد. درگیری مرداک و شخصیتهای دیگر با مسائل اخلاقی و به نوعی فلسفی است. او کسی را نمیکشد چرا همانطور که اعلام میکند به وجه خوب مخفی شده در انسان و انسانیت اعتقاد دارد.
در آخر ذکر این نکته لازم است که پرداخت به این شکل به این سریال در جهت بالا بردن بیدلیل این اثر نبوده و نیست. بلکه تلاشی بود برای نشان دادن این مسئله که برخلاف ساختههای گیشهای شرکتهایی چون مارول، آنها میتوانند حتی برای یک فصل اثری درخور و خوب بسازند. حال اینکه چرا به همین سیاق ادامه نمیدهند سوال دیگری است.
1) Game of Thrones
2) House of Cards
3) Kingpin
4) Breaking bad
5) Lost
6) True Detective
8) Hell's Kitchen
9) Entrepreneur
7) جهانی شدن و آیندهی دموکراسی، یورگن هابرماس، ترجمهی کمال پولادی، نشر مرکز
اطلاعات سریال:
«بیباک»
ساختهی: دِرو گادرد
بازیگران: چارلی کاکس، وینست دینوفریو، دبرا اِن وال
تولید و پخش: مارول و نتفلیکس
- يكشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۹:۰۴ ب.ظ