نئولیبرالیسم؛ خالق تنهایی
-مصرفگرایی- پوچی اجتماعی را پر میکند؛ اما نمیتواند بیماری انزواطلبی را درمان کند. تنها کارکرد مصرفگرایی این است که قیاس اجتماعی را تشدید میکند تا مرحلهای که در آنهمه چیز را مصرف کنیم. ما خود را قربانی می کنیم ، رسانههای اجتماعی هم کمک میکنند؛ آنها ما را به هم وصل کرده و از هم دور میکنند، به ما این امکان را میدهند که به تعیین دقیق موقعیت اجتماعی خود بپردازیم و مشاهده و مقایسه کنیم که دیگران، دنبال کننده (follower) و دوست بیشتری نسبت به ما دارند.
همانطور که ریانان لوسی بهخوبی استناد کرده است، دختران و زنان جوان بهطور مرتب عکسهایشان را قبل از ارسال تغییر میدهند تا بهصورت لطیفتر و لاغرتر به نظر برسند. برخی تلفنهای همراه، کار را آسانتر کرده آنها با تنظیمات «زیبایی» پیشفرض، بدون درخواست شما این کار را انجام میدهند؛ حال شما میتوانید الگوی تندرستی خود باشید. به وضع طبیعی پسا هابزی خوشآمدید؛ جنگ هرکس علیه خودش.
تعجبآور نیست اگر در این دنیایی لبریز از تنهایی درونی که در آن هر اثری با روتوش جایگزین میشود، زنان جوان دستخوش اختلال روانی بشوند؟ نظرسنجی اخیر در انگلستان نشان میدهد که از هر چهار زن یک نفر ما بین 16 تا 24 ساله به خود آسیب رسانده و از هر هشت زن یک نفر از اختلال استرس پس از ضایعه رنج میبرد. اضطراب، افسردگی، ترسها یا اختلال وسواس فکری 26 درصد از زنان در این گروه سنی را تحت تأثیر قرار داده است. این شبیه یک بحران سلامت عمومی است.
اگر گسیختگی اجتماعی بهطورجدی مانند شکستگی اندامها درمان نمیشود به این دلیل است که نمیتوانیم آن را ببینیم اما عصبشناسان میتوانند. مقالات قابلتأملی منتشر شده که نشان میدهد هم درد اجتماعی و هم درد فیزیکی با مدارهای عصبی پردازش میشوند. این ممکن است توضیحی باشد برای اینکه چرا در بسیاری از زبانها، شرح اثرات شکست پیوستگی اجتماعی بدون استفاده از واژههایی که ما برای نشان دادن درد و آسیب فیزیکی به کار میبریم، سخت است. در هرکدام از این دو چه درد اجتماعی و چه درد فیزیکی؛ هم در انسانها و هم در دیگر پستانداران اجتماعی، تماس اجتماعی باعث کاهش درد فیزیکی میشود. به همین دلیل است که ما فرزندانمان را هنگامیکه به خود آسیب میزنند به آغوش میکشیم؛ محبت یک ضد درد قوی است و البته آرامبخشها هر دو آسیب فیزیکی و اندوه جدایی را تسلی میدهند. شاید این مورد، ارتباط بین انزوای اجتماعی و اعتیاد به مواد مخدر را توضیح دهد.
آزمایشهای خلاصهشده در مجله Physiology & Behavior در ماه گذشته نشان میدهد که ما بین انتخاب درد فیزیکی یا انزوا، پستانداران اجتماعی اولی را انتخاب خواهند کرد. میمونهای کاپوچین که از غذا و تماس به مدت 22 ساعت محروم بودند، قبل از خوردن غذا به همراهان خود بازمیگردند. بر اساس برخی یافتهها، کودکان مبتلا به بیتوجهی عاطفی، از سلامتی روانی وخیمتری نسبت به کودکان مبتلا به بیتوجهی و سوءاستفاده فیزیکی رنج میبرند.ترسناک این است که خشونت شامل توجه و ارتباط است. خودآزاری اغلب بهعنوان یک تلاش برای تسکین پریشانی مورداستفاده قرار میگیرد؛ یکی دیگر از نشانههایی است که درد جسمی بهاندازه درد عاطفی بد نیست. همانطوری که سیستم زندان با درک این موضوع بهخوبی عمل کرده و یکی از مؤثرترین انواع شکنجه، سلول انفرادی است.
درک این نکته که چرا درد اجتماعی اینقدر مهم است؛ سخت نیست. بقا در میان پستانداران اجتماعی تا حد زیادی افزایشیافته، به آن دلیل که آنها قویاً با باقی گروه در ارتباط بوده و این حیوانات جدا شده و حاشیهنشین هستند که احتمالاً توسط شکارچیان انتخاب میشوند یا گرسنگی میکشند.
بنابراین میشود گفت درست همانطور که درد فیزیکی ما را از آسیب جسمی محافظت میکند، درد عاطفی ما را از آسیب اجتماعی محافظت میکند. این درد ما را مجبور میکند تا مجدداً ارتباط برقرار کنیم؛ اما برای بسیاری از مردم این ارتباط تقریباً غیرممکن مینماید.
تعجبآور نیست که انزوای اجتماعی بهشدت با افسردگی، خودکشی، اضطراب، بیخوابی، ترس و حس تهدید همراه است. عجیبتر آنکه سبب طیف وسیعی از بیماریهای جسمی یا تشدیدکنندهی آن همین انزوا است. تهوع و استفراغ، فشارخون بالا، بیماری قلبی، سکته مغزی، کاهش مقاومت در برابر ویروسها، حتی حوادث در افراد بهشدت تنها بیشتر رایج است. تأثیر قابلتوجهی که تنهایی بر سلامت جسمانی دارد با کشیدن 15 نخ سیگار در روز قابلمقایسه است. مشخصشده تنهایی خطر مرگ زودهنگام را 26 درصد افزایش میدهد. این امر تا حدی به علت افزایش تولید هورمون استرس کورتیزول است که سیستم ایمنی را سرکوب میکند.
مطالعات نشان میدهد انزوا انگیزهی کنترل را در غذا خوردن کاهش داده و باعث چاقی میشود. کسانی که در پایین نردبان اجتماعی اقتصادی هستند بیشتر احتمال دارد که از تنهایی رنج ببرند و شاید همین یکی از توضیحات برای ارتباط قوی مابین وضعیت اقتصادی فرودست و چاقی باشد!
بنابراین توجه به این مسئله از بسیار مسائلی که به بیراهه رفتهاند، مهمتر است. بااینحال چرا ما در این خوردن جهان، نابودی محیطزیست و جابجایی اجتماعی مشارکت میکنیم، اگر نتیجهی همهی آن دردی غیرقابلتحمل باشد؟ آیا این سؤال، در زندگی اجتماعی لبهای کسی را نمیسوزاند؟
برخی از سازمانهای خیریه فوقالعاده در حال انجام هر کاری هستند تا بتوانند با این جزر و مد مبارزه کنند -که من نیز قصد دارم بهعنوان بخشی از پروژه تنهایی با آنها کارکنم- اما در عوض هر کسی که به این سازمانها دسترسی پیدا میکنند، چندین نفر دیگر را از دست میدهند.
این پرسش که به «کجا میرویم و چرا» نیاز به پاسخی سیاسی ندارد به چیزی بسیار بزرگتر نیاز دارد؛ به ارزیابی مجدد جهانبینی جهانی. از میان همه فانتزیهای سرگرمکنندهی بشر، این ایده که میتوانیم بهتنهایی جلو برویم، پوچترین و شاید خطرناکترین ایده است. ما یا در کنار هم میمانیم یا از همجدا میمیریم.
...
1- منتشرشده در نسخه اینترنتی گاردین مورخ 12 اکتبر 2016
2- منتشر شده در نشریه محلی سیرجان
اثر: آندرو کرووس
- يكشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۴۴ ق.ظ