« در باب این که ایران سنتی است یا مدرن، می توان سه نکته گفت: اول این که ممکن است انسان هایی مدرن باشند، ولی خودشان به مدرن بودنشان اشعار نداشته باشند. همین طور که ممکن است انسانی سنتی باشد، ولی خودش اشعاری به سنتی بودنش نداشته باشد. در واقع آگاهی به مدرنیته غیر از مدرنیته است، همان طور که آگاهی به سنتی بودن غیر از خود سنتی بودن است.
نکته دوم این که در مورد کشورهایی مثل ایران واقعا نمی توان گفت ما سنتی هستیم یا مدرن. یعنی هنوز همه چیز در کنار هم به چشم می خورد. یادم می آید در سال اول پیروزی انقلاب، آقای دکتر علی محمد حق شناس، استاد زبان شناسی دانشگاه، کتاب کوچکی منتشر کردند که خیلی هم جالب بود به نام دیالکتیک بازگشت –اگر اشتباه نکنم- و در آن جا همین نکته را متذکر شدند که ما ایرانی ها همزمان در همه عوالم زندگی می کنیم. مثلا ما ایرانی ها سوار ماشین می شویم که دستاورد مدرنیته است، ولی ماشینمان را هر جا هوس کردیم، پارک می کنیم و کاری نداریم به این که پارک کردن در آن جا مجاز است یا نه، مشکلی به وجود می آورد یا نه؟ چون طرف سوار ماشین است، ولی طرز فکرش، طرز تفکر الاغ سواری پدرش است. پدر او هر جا از الاغ پیاده می شد، میخ طناب الاغ را همان جا فرو می کرد و می رفت دنبال کارش؛ بعد هم می آمد و میخ را می کشید و سوار می شد و می رفت. این فرد در واقع به لحاظ تمدنی، تمدن مدرن را قبول کرده، ولی از لحاظ فرهنگی هنوز سنتی است.
در این جا یک نوع تاخیر فرهنگی وجود دارد. ایشان می خواستند در آن نوشته بگویند که این چیزها برای ما مشکلاتی ایجاد می کنند و ظاهرا در بیست سال بعدی هم نظرشان تایید شد. ما نمی توانیم بگوییم مدرنیست یا سنتی هستیم، من افرادی را می شناسم که سنتی ترین مظاهر سنت را در کنار مدرن ترین مظاهر مدرنیته دارند.
نکته سوم این که به نظر می رسد در کل جهان، سنتی زیستن در حال تضعیف و مدرن زیستن در حال تقویت است –فعلا به پست مدرنیسم کاری نداریم- »
ملکیان،مصطفی، اومانیسم در ساحت انسان متجدد، ماهنامه آیین، شماره 22 و 23، ص 55 - 56
این پیش درآمد استاد ملکیان، مقدمه ی کاملی است برای حرف کوتاه من. حرفی که در ادامه اخلاق و ابژه سازی است که در اینجا با بحث مدرن و سنتی گره می خورد. این که اکنون و در شرایط فعلی، هستند انسان های محترمی که دغدغه دارند، درد دارند، اما چند مورد در آنها می لنگد: کسانی که در برخورد با دیگران بدون سابقه قبلی در پیش خود پیش فرض هایی دارند، مثال هایش ساده است؛ شهرستانی بودن، چهره، عقیده ای، جمله ای و بیشمار موارد دیگر. این نیز نوعی ابژه سازی افراد است که ذکر شد. پس از تداخل و برخورد های اجتماعی این اشخاص دچار مشکل می گردند و اگرچه در ظاهر اجتماعی و انسان دوست دیده می شوند اما در پس زمینه ذهنی شان درگیری و کشمکش های متعددی با این و آن دارند که گاهی نیز بروز می کند. و به جای مرهم درد و زخم دیگران بودن خود نیشتر می شوند. این پیش فرض و ابژه سازی از نظر من ریشه در نگاهی سنتی و نقص در شناخت جهان پیرامون دارد. حال این انسان مدرن ما که برای تغییر خود و دیگران و پیشرفت رنج می برد غافل است از سنتی بودن نهان خویش. با پوشش و حرف های کپی شده از این و آن کتاب کسی مدرن نام نمی گیرد، تغییر در جایی دیگری باید روی دهد. حرف بسیار است. باقی بماند. اما سنتی های مدرن و مدرن های سنتی – شاید مانند خود من- زیادی داریم.
.................................................................................
پ.ن1: از معدود ضرب المثل هایی که می پسندمشان : " یه سوزن به خود بزن یه جوال دوز به بقیه". مستثنی نیستم.
پ.ن2: نمی دانم ربطش چیست اما یک عکس چند هفته ای است منتشر شده که خانمی چادری دست به دست پسری در خیابان است. باز نمی دانم این عکس کشف تازگی هاست یا نه، اما دیدن این عکس در وبسایت و وبلاگ دوستانی که تفکر مدرن و هنری دارند خود تایید دیگری بر سخن استاد ملکیان و مدرن سنتی و سنتی مدرن ما است.
عکس ها شاید تزیینی باشند!
The Descent of the Modernists
(from E. J. Pace, Christian Cartoons, 1922)
- ۱ نظر
- ۱۶ آذر ۹۰ ، ۱۴:۰۲