نمی خواهد یک ابژه باشد
شاید نظرم اشتباه باشد اما؛ وقتی که یک فرد-انسان- در برخورد با فردی دیگر در امور مختلف رو به ابژه سازی بیاورد و آن فرد را در قالب یک ابژه و خیال خود دربیاورد و به داستان سرایی ذهنی و خیالی خویش بپردازد روزی به نفرین و کینه می رسد. خارج کردن آدمیان از آنچه که هستند و قرار دادن آنها در سرزمین عجایب خود و ابژه ساختنشان مهری بر ناکامی شخصی و اجتماعی است. شاید قهرمان سازی/پروری ها از همین جا نشات می گیرد. نه همینطور است، -ذکر شده- که اینگونه بوده که مردمان، ضعف خود را در قهرمان برطرف ساخته اند. پس از ابژه کردن یک نفر، مرحله تداوم و غرق در دنیای ساختگی روی می دهد و موجودیت به طور کامل درگیرش می گردد و هنگامی چشم ها سوژه را جای ابژه ببینند و عینیت آدمی خود را بروز دهد، کاخ ساختگی فرو می ریزد.
آدم ها را در عینیتی که هستند باید شناخت نه در ذهنیت شخصی خود، محو در دیگری شدن انتحار است.
.........................................................
پ.ن1: نمی دانم ربط یا تناقضش در چیست ارتباط این ها با برخورد کانت با مسائل *نسی، که چون در این مسئله فرد در حد شی و ابزار فروکاسته می شود و انسانیت دور می افتد کانت مخالفت می کند.
پ.ن2: استفاده از "شاید" در تمام دست نوشت هایم زیاد است چرا که شک از بنیان های من است. که شاید روزی حرفم نقض شود.
بعد.ن: مانند همیشه فراموش کردم بخشی از متن را. در مورد پیش فرض قرار دادن در ذهن خود در مورد کلمات خاص یا چهره و غیره در برخورد با دیگران، به خصوص برای کسانی که داعیه دلسوزی یا درد دیگری دارند. باشد برای باری دیگر.
- جمعه, ۱۱ آذر ۱۳۹۰، ۰۸:۱۸ ب.ظ