دامون

وب شخصی

دامون

وب شخصی

۳۶ مطلب در آذر ۱۳۹۰ ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

دو تلقی از جامعه مدنی

اینک در جامعه ما دو تلقی از جامعه مدنی وجود دارد. در تلقی اول جامعه مدنی جامعه ای است قانونمدار، مبتنی بر قراردادهای اجتماعی، شفاف، حافظ حقوق افراد، مبتنی بر حاکمیت ملی، توزیع کننده قدرت در چهارچوب احزاب و شوراها و غیره. در این تلقی وقتی اصطلاح "جامعه مدنی" به کار می رود اشاره به "کل" جامعه است. جامعه ای با ویژگی که برشمردیم. این تلقی در میان بسیاری از مبلغان و مروجان جامعه مدنی، سیاستمداران، دانشجویان، مطبوعات اجتماعی و سیاسی و ... رایج است.

در تلقی دوم که بیشتر در مباحث و مقالات و ترجمه های علمی و آکادمیک مطرح شده است جامعه مدنی عبارت است از فضای میان دولت و خانواده. در این تلقی هر جامعه در سه لایه کلی تصور می شود. در لایه بالایی قدرت و دولت می گنجند. لایه زیرین را افراد منفرد یا شهروندان، خانواده، مردمان غیرمتشکل به صورت توده وار یا به صورت سنتی (که در جوامع مختلف، متفاوت اند) و ... تشکیل شده اند. لایه بالایی را "حیطه دولتی" و لایه پایینی را "حیطه خصوصی" نام نهاده اند. اما در برخی جوامع یک لایه میانی نیز وجود دارد که نه دولتی و نه خصوصی است، آن را گستره یا "حیطه عمومی" می نامند، و به این لایه میانی و حیطه عمومی "جامعه مدنی" می گویند. مانند تشکلات شوراها، اتحادیه های حزبی، صنفی، فکری، هنری و ... . به عبارتی جامعه مدنی شامل همه نهادهایی می شود که بدون توجه به دولت و تغییرات مستمر آن همواره باقی می ماند.

برخی از این نهادها سیاسی اند و نگاهی به قدرت و به دولت دارند (مانند احزاب) و برخی از آنان نهادهایی غیرسیاسی اند که در حوزه های خاص خود مستقل از دولت فعالیت می کنند و تنها در حوزه محدود و خاص خود مراقب حقوق افراد و قشرها و ... هستند و تنها در این محدوده با دولت تعامل (چالش یا همکاری) دارند (مانند اتحادیه های صنفی یا مثلا جمعیت داع از محیط زیست) و ...

پس تلقی اول در تعریف جامعه مدنی  اشاره به "کل" دارد که دولت و نهادهای مستقل و شهروندان را در برمی گیرد و در تلقی دوم به "بخشی" از جامعه معطوف است که تنها دربرگیرنده نهادهای مستقل میانی است به طور تمثیلی می توان گفت نگاه اول به کل یک ساختمان جامعه مدنی می گوید و تلقی دوم این وازه را به طبقه وسط آن اطلاق می نماید.

در این تلقی جامعه مدنی، فضای مدنی(غیردولتی) است که در میان قدرت و مردم وجود دارد. و این فضا را نهادهای مستقل و میانی پر می کنند. شاید به کار بردن اصطلاح "جمعیت های مستقل داوطلب" به جای "جامعه مدنی"، هرچند قرینه سازی درستی نیست، اما تعبیر رساتر و دست یافتنی تر به زبان ما باشد.

جامعه مدنی در این تلقی سه ویژگی دارد:

ادامه دارد...

 

................................................................

جامعه مدنی به زبان ساده، رضا علیجانی، انتشارات قلم، تهران، 1388، ص7-9


دلیل جالبی است اینکه گفت: " چون هنوز کسی از این حرکت دختر مصری حمایت نکرده، من عکس..." . چند روزی است که ایرانیان مهاجر به حمایت از ماجده المهدی تصاویر عریان خود را در وبلاگ یا وبسایت خود می گذارند و شاهد نظرات دیگر ایرانیان در وبلاگ خود هستند، جمله اول نیز از دلایل یکی از این دوستان است. من کاری نه به تحریم یا تکریم این شهروند مصری دارم و نه حرفی از مشکل شرعی این اقدام ایرانیان می زنم، بلکه حرف من در خبر زمستان سال 89 و چند خبر دیگر گره می خورد. 1) در اسفند 89 مادری دو کودک خود را در پارکی در تهران از بین می برد و جسد آنها را رها ساخته و می رود و تا همین هفته گذشته حتا نتوانسته اند نام یا عکسی از این مادر! بیابند. 2) ماه گذشته در کرمان، شوهری با ورود ناگهانی به کلاس درس همسر دانشجویش در دانشگاه سما، با ضربات چاقو او را مصدوم می کند. 3) خبر خودسوزی دو نفر در همین هفته. 4) باقی تجاوزها و قتل ها که خود می دانید و من خسته و رنج می برم از اینکه حتا نام قتل را تایپ کنم. درست است همانطور که هیچ جامعه ای و کشوری به عدالت کامل نمی رسد به محیطی عاری از جرم-بخوانید انحراف-  نمی رسد و به آزادی فردی هم ارزش قائلم اما آیا ما دچار اشتباه در بازخوانی اولویت هایمان نشده ایم؟ از سال 88 تاکنون چرا به یکباره این جهش در انحراف و کج روی از اخلاق رخ داده است؟ درست به یادم نیست سال 84 یا 83 در روزنامه همشهری –همشهری آن زمان- مطلبی خواندم که جامعه شناسان پیش بینی کرده اند که تا چند سال دیگر جامعه ایران دچار یک "شورش سفید" می شود. آن وقت شاید درست درک نکردم که منظور چیست اما هرچند نامربوط اما این رخ دادها گوشه ای از آن شورش نیست؟ کامل بر من مشخص شده است که ایرانیان عزیز خارج نشین اولویت های فکری و دغدغه هایشان به دلیل دوری، با ما ایران نشینان فرق دارد و کرده است، فرقی که زمین و آسمان هم نمی شناسد.

 

پ.ن1: از برچسب متحجر خوردن هیچ ابایی ندارم در جایی که انسان هایی مدرن تمام سنتی داریم.

پ.ن2: از گذاشتن لینک خبرها خودداری می کنم.


 

نگاهی به تیاتر "پیچ خطرناک و شاید چیزی در همین حدود" نوشته مازیار نیستانی و به کارگردانی مهدی حشمتی

برگزیده  بیست و دومین جشنواره تئاتر استان کرمان

(این یک نقد نیست، برداشت آزاد است)

 

نبرد همیشگی خیر و شر، خوب و بد، در درام و تیاتر (نه ملودرام) اما با وسعت دیدی مدرن و شاید حتا پست مدرن (جای بحث دارد و دارم). بعد از کار نخست نیستانی " وقتی از مرگ مولف حرف میزنیم از چه چیز حرف میزنیم" که چند سالی می شد نیستانی بر روی متن این نمایش کار کرده بود و در اولین اجرای این تیاتر- در غیبت وی- تمامی سالن، حتا راهروها پر شدند.

پیچ خطرناک

نمایشی که شخصیت های داستان های هدایت بر روی صحنه ظاهر می شوند و با هم و با خویش کلنجار می روند برای زنده نگاه داشتن خود همزمان با مرگ خالقشان. درگیری وجودی با دغدغه تاریخی همیشگی نیستانی در این کار پیوند می خورند و به نوعی ادای دین وی به هدایت نام می گیرد. اما پیچ خطرناک، بازهم روایتی ست متفاوت از رخ دادی تاریخی، در دو باند اتوبانی که به یک چارچوب یا دار قالی می رسند، روایت از خیانت و پایداری و عشق مردم کرمان در محاصره آقامحمد خان، به بازی درآوردن سربازی که دروازه را گشود، آقا محمد خان ناتوان و اخته، کارگران قالیبافی. 1) رکاب زدن دو شخصیت اصلی، به نوعی خوب و بد، سنگدل و عاشق، در جهت مخالف جاده در تاریکی و افتادن نور دوچرخه بر صورت من و تو است تا زوایای ما را روشن کند، نور یکسانی که یکی از خوب می آید یکی از بد. اما چند نکته در این نمایش برداشت من شد؛ 2) هر چهار شخصیتی که بر دو دوچرخه سوار می شوند و می روند عاشق و معشوقند، چه گلنار (با بازی مینا اخوان) و معشوقش (با بازی حسام زند) و چه سگو ( با بازی منصور محمد حسنی) و آقا محمد خان ( با بازی مجتبی ناظمی). سگو راه و چاه غلبه بر شهر و مردم را نشان آقا محمد خان می دهد و در بخش دیگر کار بوقلمون صفتی مردم را به زیبایی نشانه می رود و جایی دم از غلام و نوکر می زند. در آن سوی خیر، هر دو در پی رسیدن هستند. سگو می خواهد به جای قلب در دل مردم سنگ بگذارد (جمله ای که بارها توسط او تکرار می شود) اما خوب که شاید نماینده ای از انسان وامانده در تاریخ دارد به دنبال عشق است. این عشق در نظر نیستانی در یک دیسکورس قرار می گیرد. این عشق همان چیزی است که در هدایت لنگ می زند و در بوف کور و داش آکل و سه قطره خون خود را بروز می دهد -از نظر مازیار نیستانی-  برای همین وی معتقد است داش آکل ساخته کیمیایی داش آکل هدایت نیست، داش آکل هدایت از عشق و ناتوانی در آن رنج می برد و نه لوطی گری. این عشق هدایتی هم در مرگ مولف است و هم در پیچ خطرناک، مردمان آب و خاکی که در تاریخ و نوستالژی و عقب مانده اند، و عشق را فراموش کرده اند.

3) نکته دیگر، در  پرده ی بازی روان و حساب شده ی دو سرباز است. وقتی یکی از آن دو سرباز به قامت یک شخصیت قدرتمند به سخنرانی می پردازد، نیاز است که تماشاگر با دست زدن خود تشویق مردم برای یک فرد سخنران و سیاسی را به نمایش بگذارد، ساخت متن نمایش و کار کارگردان به نحوی مکمل و دقیق است که هر تماشاگری را به دست زدن وا می دارد و کار را کامل می کند. به نظر من این قسمت مشخصن برای همکاری گرفتن از تماشاگر در نظر گرفته شده که از نوآوری های نیستانی-و همچنین مهدی حشمتی کارگردان کار است_

4) نباید موسیقی زنده و هماهنگ نمایش را از نظر دور داشت.

هرچند تیاتر "پیچ خطرناک" در بیست و دومین جشنواره تئاتر استان کرمان جوایز متعددی را برنده شد اما در رقابت منطقه ای از راه یافتن به جشنواره فجر بازماند و تاملی در شناخت تیاتر واقعی را برای ما واجب کرد تا شاید روزی شایستگی جای رابطه را در هنر این اطراف بگیرد.

با سپاس از شایستگی گروه کارمانیا و مازیار نیستانی

 

رتبه های پیچ خطرناک در جشنواره استانی:

اثر برگزیده داوران

برگزیده طراحی بروشور

برگزیده بخش آهنگسازی

رتبه دوم طراحی صحنه

رتبه دوم بازیگر زن

رتبه دوم و اول بازیگر مرد

بهترین نمایشنامه

بهترین کارگردانی

 

............................................

پ.ن: به دلیل در دست نبودن عکس های تیاتر "پیچ خطرناک" چند عکس از کار " وقتی از مرگ مولف حرف میزنیم از چه چیز حرف میزنیم" ارائه می شود.

بعد نوشت: فراموش کردم در مورد تکرار گفتگو ها و جملات و  چند مورد دیگر بنویسم. باشد برای وقتی دیگر.