نگاهی به رمان "جناب آقای شاهپور گرایلی همراه خانواده"/ فرهاد بابایی/ نشر چشمه
- ۱ نظر
- ۲۴ آذر ۹۴ ، ۰۰:۵۴
نگاهی به رمان "جناب آقای شاهپور گرایلی همراه خانواده"/ فرهاد بابایی/ نشر چشمه
عدم رعایت اصول حرفهای از سوی نشریهای که مدعی سابقه و حرفهای بودن در استان کرمان است جای تامل دارد. در تاریخ چهارم آذر نشست تخصصی نقد رمان "تاریک ماه" به کوشش "کانون داستان نویسان کرمان" و اداره کل امور فرهنگی دانشگاه باهنر برگزار شد. هفته نامهی استقامت در شمارهی 507 خود مورخ 7 آذر خبر این جلسه را درج کرد. خبری که در عنوان "اداره امور فرهنگی دانشگاه باهنر" را به تنهایی برگزار کنندهی جلسه دانسته و در حرکتی غیرحرفهای تر عکس جلسه را برش داده و بدون درج نام عکاس به چاپ رسانده. نخست آنکه میتوان به راحتی گفت که اکثر کارهای لازم برای برگزاری جلسه بر عهده ی کانون داستاننویسان بوده است. دوم آنکه برش عکس و درج آن بدون اجازه از عکاس در شان این نشریه نبوده است.
گزارشی از جلسهی نقد در روزنامهی فرهیختگان
نقدی کوتاه بر رمان "این سگ میخواهد رکسانا را بخورد" نوشتهی قاسم کشکولی
در نگاهی اجمالی به رمان "این سگ میخواهد رکسانا را بخورد" مشاهده میشود که رمان دارای طرح و چهارچوبی مدون است. نویسنده در رفت و برگشتها و تکرارها برنامه ریزی داشته است و هدفی را دنبال میکند. زبان و روایت در خدمت پیشبرد رمان هستند (به غیر از یکی دو مورد که راوی از تکگویی درونی به تکگویی نمایشی میلغزد). فصل و خطوط اول رمان با یک رخداد و به نوعی مهمترین رخداد رمان که همان سقوط رکسانا است آغاز میشود که خود به تقویت تعلیق کمک کرده است. شخصیتهای رمان که از دیدگاه راوی و شخص اول رمان معرفی میشوند _با درنظرگرفتن غیرقابل اعتماد بودن راوی و تداخل زمانی- به نسبت خوب پرداخت شدهاند. تنها موردی که شاید تاحدی خواننده را از متن دور کند تکرارهای گاها بیش از حد به خصوص در یک چهارم پایانی رمان_در به خاک سپردن رکسانا- است.
«جلسهی خوانش...» جملهای است که این روزها در تبلیغ جلسات ادبی-هنری متفاوتی مشاهده میشود. ترکیبی که به صورت "خوانش کتاب"، "خوانش نمایشنامه"، "خوانش شعر" و غیره در عنوان این جلسات جای گرفته نشان از بیاطلاعی و عدم وجود پشتوانهی فکری در متولی امر است. "خوانش" نه به معنی خواندن بلکه معنای دیگری دارد. "خوانش" معنی قرائت، برداشت، استنباط می دهد. خوانش، تفسیر و برداشت ذهنی از یک متن است. دست یافتن به رهیافتی برای رسیدن به تفسیر متن مورد نظر است. برای مثال در علم ترجمه داریم: « نخستین مرحله از فرآیند ترجمه عبارت است از خوانش متن. عمل خوانش اولاً موضوع علم روانشناسی است، از آنرو که این عمل مربوط به نظام ادراکی ماست. خوانش، همانند ترجمه بیشتر فرآیندی ناخودآگاه است» و همچنین: «حتی نخستین خوانش فردی که مجهز به ابزارهایی که یک منتقد در اختیار دارد نیست، که به آن "خوانش ساده" (ingenuous reading)میگویند. خصوصیت خوانش، که پس از آنکه ادراک متن صورت گرفت شکل میگیرد، عبارت است از کوششی ناگهانی و ناخودآگاه از سوی خوانشگر جهت حدس زدن یا حس کردن اینکه چگونه متن به پیش خواهد رفت»، «خوانش، نخستین فرآیند از مجموعه فرآیندهایی است که متن پسین را به شکل به تفسیری از متن پیشین در میآورد که این تفسیر، ذهنی یا شخص محور (subjective)و ممکن الخطا ((fallible است. نشانه شناسی و فلسفه زبان کمک فراوانی به ما خواهند کرد تا ماهیت پیچیدهی خوانش را و ابعادی از آن که مربوط به تفسیر هستند، درک کنیم.»
این چند خط شاید تنها گوشهای از معنی "خوانش" باشد. پس بهتر است به جای استفاده از ترکیب "خوانش کتاب" یا "خوانش نمایشنامه" از همان ترکیب قدیمی "کتاب خوانی" یا "خواندن کتاب" بهره ببریم. به امید اینکه تحقیق ادبی-هنری جای نمایش ادبی را بگیرد.
نقدی بر رمان "دود" نوشتهی حسین سناپور
(اگر رمان را خواندهاید)
روایت در رمان "دود" نوشتهی حسین سناپور توسط یک من_راوی صورت میگیرد. بازه زمانی هم یک شبانه روز است و البته در این بیستوچهار ساعت فلاشبکها و تداعیهایی نیز وجود دارند. داستان روایت روزگار حسام شاعر و روشنفکری بیعمل است که زندگی از هم پاشیده و بیمعنیای دارد. زندگی زناشویی وی به طلاق انجامیده و بعد از آن با زنهایی مختلفی که همه درگیر مشکلاتی شدید هستند ارتباط دارد.
نویسنده در توصیف بیعملی راوی به نسبت موفق بوده اما در پرداخت دیگر شخصیتها و همچنین در نشان دادن روابط ناموفق است. لادن که بیشتر از توصیفات و فلاشبکهای حسام شناسانده میشود، شخصیتیست محوری که باید به عمق برود ولی در سطح میماند و تیپ میشود. مهتاب و زهره شخصیتپردازی بهتری نسبت به لادن دارند، مجدد آنها هم ناقص میمانند و حتی خواننده زهره را بهتر از مهتاب_که زن سابق حسام است- میشناسد. باقی شخصیتها هم یا سطحی ماندهاند و تیپ شدهاند مانند مظفر یا کارکردی ندارند و میتوان آنها را حذف کرد مانند کبکانی.
نقدی کوتاه بر رمان "من از گورانی ها می ترسم" نوشته ی بلقیس سلیمانی
(اگر رمان را خوانده اید)
در نقد این رمان رئال، به نقد ساخت های مهم شخصیت پردازی و پی رنگ(پلات) پرداخته می شود. شخصیت که در داستان کوتاه مجال زیادی به پرداخت به آن نیست در رمان می تواند زندگی کند و اکثر جنبه های شخصیت عمق پیدا کنند. در رمان مذکور، به غیر از شخصیت فرنگیس و تا حدی ژاله باقی شخضیت ها به عمق نمی روند و تعدادی از آنها تنها کارکردی برای تاریخ نگاری دارند و شخضیت هایی مانند رنگین و ابول از دست می روند. البته قرار به پرداخت به شخصیت های فرعی در حد شخصیت اول و دوم رمان نیست اما آنها هم باید تصویر واضح تری داشته باشند. در رمانی که تک روای ست و رخدادها و پرداخت شخصیت را از دریچه نگاه او می بینیم نویسنده کار سخت تری دارد، در "من از گورانی ها می ترسم" تعدادی از شخصیت ها از قلم نویسنده و دید راوی می افتند.
از آن که پشت سرم نشسته بود پرسیدم شما چی؟ شما هم فکر می کنید داریم عوضی
می ریم؟
از وقتی که پدر مینو آمده بود وسط و دستهایش را گذاشته بود روی پشتی صندلی جلو، خودش را جمع
کرده بود و کز کرده بود بغل در. لبخند هم نمی زد. سرش را برگردانده بود و داشت بیرون را تماشا می کرد.
گفتم با شما هستم. شما هم فکر می کنید داریم عوضی می ریم؟
پدر مینو نگاهی انداخت به پشت سرم و بعد نگاهی انداخت به من. گفت با کی حرف
می زنی؟
گفتم با ایشون. و با انگشت اشاره کردم به پشت سرم.
پدر مینو دوباره برگشت بغل دستش را نگاه کرد و گفت دیوونه شدی؟
از توی آینه داشتم نگاهش می کردم که کز کرده بود بغل در و سرش را برگردانده
بود رو به من و زل زده بود به من.
دوباره گفتم با ایشون و سرم را برگرداندم به سمت پدر مینو و گفتم لطفن یه
کم ملاحظه کنین! لهش کردین!
روزنامه نویس/جعفر مدرس صادقی/نشر مرکز
این واقعیت که عکاسان تراز اول دیگر تمایلی ندارند که بر سر هنر بودن یا نبودن عکاسی بحث و جدل کنند، و فقط ادعا می کنند کارشان درگیر هنر نیست، به خوبی نشان می دهد که آنها آن مفهوم از هنر را که توسط سلطه مدرنیسم رواج پیدا کرد، تاچه حد بدیهی می دانند: هرچه یک هنر بهتر باشد، براندازی اهداف سنتی هنر از جانب آن قوی تر است. ذائقه مدرنیستی هم از این فعالیت بی ادعا که تقریبا برخلاف میل خودش به عنوان یک هنر والا مصرف می شود، با آغوش باز استقبال کرده است.
...
مهم تر از مساله هنر بودن یا نبودن عکاسی، این مساله است که عکاسی منادی (و خالق) جاه طلبی های
تازه ای برای دیگر هنرها شده است. عکاسی سرمشق اصلی همان کاری است که امروزه هنرهای والای
مدرنیستی و هنرهای تجاری در پیش گرفته اند: استحاله هنر به فراهنر یا رسانه.
درباره ی عکاسی/سوزان سانتاگ/ترجمه نگین شیدوش/حرفه نویسنده
«من به قدرت اجرا(پرفورمنس) اعتقاد دارم، نمی خواهم مردم را متقاعد کنم. می خواهم مردم آن را تجربه کرده و خود متقاعد شوند.»
«مارینا آبراموویچ»
در هفته گذشته پروفورمنس "خونابه" به طراحی و کارگردانی مجید برهانی و زینب صادقیان در نگارخانه "هومهر" با موضوعیت جنگ، خونریزی و نابودی تدریجی انسان معاصر اجرا شد. در این نوشتار هدف تنها یک نگاه گذرا بر این کار است و سعی شده از نقد لایهی اجرایی(Performability) استفاده شود.