- ۲۱ مرداد ۹۱ ، ۰۴:۵۲
به نظرم نه خیر است و نه شر
فکر میکنم آنها گهگاه ما را تماشا میکنند،
از جلو، از عقب، از کنارهها.
آن چشمان کینهتوز مرغان
مهیبتر از آبهای متعفن غارها،
بدکار چون چشمان مادری مرده بر چوبهی دار،
لزج چون ژلاتینی که لاشخورها بلعیدهاند.
فکر میکنم باید بمیرم
با دستانی مدفون در گلآبهی جادهها
فکر میکنم اگر پسری از من زاده شود
تا ابد نظارهگر هیولاهایی خواهد ماند که شامگاهان باهم آمیزش میکنند.
لوئیس بونوئل/ بونوئلیها/ ترجمه شیوا مقانلو/ نشر چشمه


عکس:
Belle de Jour
Directed by Luis Buñuel
فکر میکنی وقتی بعد از دوازده سال یا بیشتر به خانه بازمیگردی، باارزشترین و هیجانانگیزترین بویی که در آنجا منتظر توست چیست ؟ عطر رزها؟ نه، پوسیدگی کتابهاست.
آندره سینیافسکی
ترجمه: بهنام رضایی
یک راست می روم سر اصل مطلب، اگر کسی چون فروغ فرخزاد زندگیاش روی دیگری داشت و شاید به تبع در روح شعریش تاثیر میگذاشت، بخش عمدهای از زنان ما نگاه دیگری نداشتند!؟ شاید عجیب و خندهدار به نظرتان برسد اما کمی تامل میخواهد. فروغ اشعارش از درون روح رنجیدهاش برخاسته و این رنجها بیشتر به دلیل مسائل شخصی وی بوده است، چه در زمان قبل ازدواج با پرویز شاپور و چه بعد از آن، یعنی هم در خانه پدری و هم بعد که همه در جریان هستند و آخر هم که فراق فرزندش او را پیر کرد. قصد موشکافی متهورانه زندگی شاعری چون فروغ نیست که کاری در سطح شاعران پایتختنشین به هیچجا نرسیده است که هرچند سالی یکبار زندگی فروغ را بر سر نیزه میزنند تا جا پایی باز کنند، هدف طرح این موضوع است که در بخشی از زنان جامعه ما آنان که سری در کتاب و فکر دارند، کسانی هستند که به جمله ای فغان برمیآورند که آی حرف دل مرا زد بهمان را زد و این تنها اشعار فروغ نیستند که دچار کجفهمی شدهاند و داروی تشدید افسردگی زنانه، از بازیگر تا کارگردان و نمایشنامه نویس و حتی افراد معاصری که توانش ادبی بالایی دارند نیز بدین ترکیب دارویی افزوده شدهاند. کسی که خود را در این گرداب مصرفکنندگی و آخ و نالههای مجازی فرو برده مگر تنها با خشکسالی و اتمام گرداب نجات یابد، چراکه خود ناتوانتر از آن است.
پ.ن1: امیدوارم سب رنجش کسی نشده باشم، تنها حرفم این است تا به کی هنر و ادب و حتا فلسفه اینجا باید مصرفکننده باشد و بار نقل قول را جابهجا کند.
پ.ن2: خسته ام/...

عکس کاملا نامربوط:
One Flew Over the Cuckoo's Nest
Directed by Miloš Forman
یک زن، مانند ملوانی که دریای آزاد را بلد است چهره ی مردی را که دوست دارد می شناسد.
بالزاک
ترجمه: بهنام رضایی


عکس کمی مربوط:
Jules and Jim
Directed by François Truffaut