- ۲۷ شهریور ۹۱ ، ۲۳:۲۱
و شکارچییی مهربان پیش میآید مسلح به گلِ سرخ.
ریچارد براتیگان
ترجمه: مهدی نوید
میتوانیم احساسات خود در مورد جهان اطراف را با هر دوی معنای شاعرانه یا توصیفی بیان کنیم. من ترجیح میدهم برای خودم از استعاره استفاده کنم. بگذارید خاطرنشان کنم: استعاری، نه نمادین(1). نماد در درون خود دارای یک معنی قطعی، قاعده ذهنی مشخص است، درحالیکه استعاره یک تصویر است. تصویری که دارای همان ویژگیهای متمایز به عنوان وانموده جهان است. تصویر _ برخلاف نماد_ در معنی نامحدود است. نمیتوان در مورد دنیای نامحدود با ابزاری محدود و مقرر سخن گفت. میتوان قاعده ای که نماد را تشکیل میدهد تجزیه و تحلیل کرد، در حالیکه استعاره درون خود، تنها دارای یک پیکره است. هر تلاشی برای دست زدن به آن سبب خرد شدنش میشود.
آندری تارکوفسکی
ترجمه: بهنام رضاییزاده
...................................................
1-symbolically
عکس:
Stalker
Directed by Andrey Tarkovskiy
بیدار شدن، زیستن
چگونه میتوان بی درد بیدار شد؟
بدون ترس باز شروع کرد؟
خواب من را میبرد
به قلمرویی که زندگی وجود ندارد
و ساکن می مانم بدون احساس.
چگونه تکرار کنم، روزی پس از روزی دیگر را
داستانی بی پایان.
چطور تاب آورم تصاویر ناگوار امروز و فردا را؟
چگونه محافظت کنم از خود در برابر زخم هایی
که واقعه را در من زنده نگاه می دارند؟
هر کاری شبه زمینی
جنون بنفش است.
و بیشتر ازهمه
زخمهایی که هر ساعت بر خود وارد میکنم،
شکنجه گرِ بیگناهی که دیگر نیستم؟
هیچ چیز جواب نمی دهد، زندگی بیرحم گشته.
کارلوس دروموند د آندراده
ترجمه: بهنام رضایی زاده
عکس:
The Machinist
Directed by Brad Anderson
زمین زیر پایم زیاد لرزیده. از هر نوعش. فرزند کویر که باشی همیشه و همه میلرزانند تو را.
باز هم زمین تلخی زندگی را توی صورتمان کوبید. یاد زلزله بم افتادم، با اینکه نزدیک چندصد کیلومتر با آن فاصله داشتیم، چنان کل استان لرزید که ترسناکترین اتفاق زندگی ام تا به امروز بوده.
ترسی که زلزله دارد مرگ ندارد، باور کنید.
درد همچون نامش یک تسلسل است و تمام نشدنی.
بعد.ن: به یاد 180 احساس