در پیچی خطرناک
نگاهی به تیاتر "پیچ خطرناک و شاید چیزی در همین حدود" نوشته مازیار نیستانی و به کارگردانی مهدی حشمتی
برگزیده بیست و دومین جشنواره تئاتر استان کرمان
(این یک نقد نیست، برداشت آزاد است)
نبرد همیشگی خیر و شر، خوب و بد، در درام و تیاتر (نه ملودرام) اما با وسعت دیدی مدرن و شاید حتا پست مدرن (جای بحث دارد و دارم). بعد از کار نخست نیستانی " وقتی از مرگ مولف حرف میزنیم از چه چیز حرف میزنیم" که چند سالی می شد نیستانی بر روی متن این نمایش کار کرده بود و در اولین اجرای این تیاتر- در غیبت وی- تمامی سالن، حتا راهروها پر شدند.
نمایشی که شخصیت های داستان های هدایت بر روی صحنه ظاهر می شوند و با هم و با خویش کلنجار می روند برای زنده نگاه داشتن خود همزمان با مرگ خالقشان. درگیری وجودی با دغدغه تاریخی همیشگی نیستانی در این کار پیوند می خورند و به نوعی ادای دین وی به هدایت نام می گیرد. اما پیچ خطرناک، بازهم روایتی ست متفاوت از رخ دادی تاریخی، در دو باند اتوبانی که به یک چارچوب یا دار قالی می رسند، روایت از خیانت و پایداری و عشق مردم کرمان در محاصره آقامحمد خان، به بازی درآوردن سربازی که دروازه را گشود، آقا محمد خان ناتوان و اخته، کارگران قالیبافی. 1) رکاب زدن دو شخصیت اصلی، به نوعی خوب و بد، سنگدل و عاشق، در جهت مخالف جاده در تاریکی و افتادن نور دوچرخه بر صورت من و تو است تا زوایای ما را روشن کند، نور یکسانی که یکی از خوب می آید یکی از بد. اما چند نکته در این نمایش برداشت من شد؛ 2) هر چهار شخصیتی که بر دو دوچرخه سوار می شوند و می روند عاشق و معشوقند، چه گلنار (با بازی مینا اخوان) و معشوقش (با بازی حسام زند) و چه سگو ( با بازی منصور محمد حسنی) و آقا محمد خان ( با بازی مجتبی ناظمی). سگو راه و چاه غلبه بر شهر و مردم را نشان آقا محمد خان می دهد و در بخش دیگر کار بوقلمون صفتی مردم را به زیبایی نشانه می رود و جایی دم از غلام و نوکر می زند. در آن سوی خیر، هر دو در پی رسیدن هستند. سگو می خواهد به جای قلب در دل مردم سنگ بگذارد (جمله ای که بارها توسط او تکرار می شود) اما خوب که شاید نماینده ای از انسان وامانده در تاریخ دارد به دنبال عشق است. این عشق در نظر نیستانی در یک دیسکورس قرار می گیرد. این عشق همان چیزی است که در هدایت لنگ می زند و در بوف کور و داش آکل و سه قطره خون خود را بروز می دهد -از نظر مازیار نیستانی- برای همین وی معتقد است داش آکل ساخته کیمیایی داش آکل هدایت نیست، داش آکل هدایت از عشق و ناتوانی در آن رنج می برد و نه لوطی گری. این عشق هدایتی هم در مرگ مولف است و هم در پیچ خطرناک، مردمان آب و خاکی که در تاریخ و نوستالژی و عقب مانده اند، و عشق را فراموش کرده اند.
3) نکته دیگر، در پرده ی بازی روان و حساب شده ی دو سرباز است. وقتی یکی از آن دو سرباز به قامت یک شخصیت قدرتمند به سخنرانی می پردازد، نیاز است که تماشاگر با دست زدن خود تشویق مردم برای یک فرد سخنران و سیاسی را به نمایش بگذارد، ساخت متن نمایش و کار کارگردان به نحوی مکمل و دقیق است که هر تماشاگری را به دست زدن وا می دارد و کار را کامل می کند. به نظر من این قسمت مشخصن برای همکاری گرفتن از تماشاگر در نظر گرفته شده که از نوآوری های نیستانی-و همچنین مهدی حشمتی کارگردان کار است_
4) نباید موسیقی زنده و هماهنگ نمایش را از نظر دور داشت.
هرچند تیاتر "پیچ خطرناک" در بیست و دومین جشنواره تئاتر استان کرمان جوایز متعددی را برنده شد اما در رقابت منطقه ای از راه یافتن به جشنواره فجر بازماند و تاملی در شناخت تیاتر واقعی را برای ما واجب کرد تا شاید روزی شایستگی جای رابطه را در هنر این اطراف بگیرد.
با سپاس از شایستگی گروه کارمانیا و مازیار نیستانی
رتبه های پیچ خطرناک در جشنواره استانی:
اثر برگزیده داوران
برگزیده طراحی بروشور
برگزیده بخش آهنگسازی
رتبه دوم طراحی صحنه
رتبه دوم بازیگر زن
رتبه دوم و اول بازیگر مرد
بهترین نمایشنامه
بهترین کارگردانی
............................................
پ.ن: به دلیل در دست نبودن عکس های تیاتر "پیچ خطرناک" چند عکس از کار " وقتی از مرگ مولف حرف میزنیم از چه چیز حرف میزنیم" ارائه می شود.
بعد نوشت: فراموش کردم در مورد تکرار گفتگو ها و جملات و چند مورد دیگر بنویسم. باشد برای وقتی دیگر.
- شنبه, ۵ آذر ۱۳۹۰، ۰۹:۲۶ ب.ظ