دامون

وب شخصی

دامون

وب شخصی

۵۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ساعتی آرامش» ثبت شده است

بیدار شدن، زیستن

 

چگونه  میتوان بی درد بیدار شد؟

بدون ترس باز شروع کرد؟

خواب من را می‌برد

به قلمرویی که زندگی وجود ندارد

و ساکن می مانم بدون احساس.

 

چگونه تکرار کنم، روزی پس از روزی دیگر را

داستانی بی پایان.

چطور تاب آورم تصاویر ناگوار امروز و فردا را؟

 

چگونه محافظت کنم از خود در برابر زخم هایی

که واقعه را در من زنده نگاه می دارند؟

هر کاری شبه زمینی

جنون بنفش است.

و بیشتر ازهمه

زخم‌هایی‌ که هر ساعت بر خود وارد می‌کنم،

شکنجه گرِ بی‌گناهی که دیگر نیستم؟

 

هیچ چیز جواب نمی دهد، زندگی بیرحم گشته.





کارلوس دروموند د آندراده

ترجمه: بهنام رضایی زاده

عکس:

The Machinist

Directed by Brad Anderson

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

به نظرم نه خیر است و نه شر

 

فکر می‌کنم آن‌ها گه‌گاه ما را تماشا می‌کنند،

از جلو، از عقب، از کناره‌ها.

آن چشمان کینه‌توز مرغان

مهیب‌تر از آب‌های متعفن غارها،

بدکار چون چشمان مادری مرده بر چوبه‌ی دار،

لزج چون ژلاتینی که لاشخورها بلعیده‌اند.

 

فکر می‌کنم باید بمیرم

با دستانی مدفون در گل‌آبه‌ی جاده‌ها

 

فکر می‌کنم اگر پسری از من زاده شود

تا ابد نظاره‌گر هیولاهایی خواهد ماند که شامگاهان باهم آمیزش می‌کنند.

 

لوئیس بونوئل/ بونوئلی‌ها/ ترجمه شیوا مقانلو/ نشر چشمه

عکس:

Belle de Jour

Directed by Luis Buñuel

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

فکر می‌کنی وقتی بعد از دوازده سال یا بیشتر به خانه بازمی‌گردی، باارزش‌ترین و هیجان‌انگیزترین بویی که در آنجا منتظر توست چیست ؟ عطر رزها؟ نه، پوسیدگی کتاب‌هاست.

 

آندره سینیافسکی

ترجمه: بهنام رضایی

یک راست می روم سر اصل مطلب، اگر کسی چون فروغ فرخزاد زندگی‌اش روی دیگری داشت و شاید به تبع در روح شعریش تاثیر می‌گذاشت، بخش عمده‌ای از زنان ما نگاه دیگری نداشتند!؟ شاید عجیب و خنده‌دار به نظرتان برسد اما کمی تامل می‌خواهد. فروغ اشعارش از درون روح رنجیده‌اش برخاسته‌ و این رنج‌ها بیشتر به دلیل مسائل شخصی وی بوده است، چه در زمان قبل ازدواج با پرویز شاپور و چه بعد از آن، یعنی هم در خانه پدری و هم بعد که همه در جریان هستند و آخر هم که فراق فرزندش او را پیر کرد. قصد موشکافی متهورانه زندگی شاعری چون فروغ نیست که کاری در سطح شاعران پایتخت‌نشین به هیچ‌جا نرسیده است که هرچند سالی یکبار زندگی فروغ را بر سر نیزه می‌زنند تا جا پایی باز کنند، هدف طرح این موضوع است که در بخشی از زنان جامعه ما آنان که سری در کتاب و فکر دارند، کسانی هستند که به جمله ای فغان برمی‌آورند که آی حرف دل مرا زد بهمان را زد و این تنها اشعار فروغ نیستند که  دچار کج‌فهمی شده‌اند و داروی تشدید افسردگی زنانه، از بازیگر تا کارگردان و نمایشنامه نویس و حتی افراد معاصری که توانش ادبی بالایی دارند نیز بدین ترکیب دارویی افزوده شده‌اند. کسی که خود را در این گرداب مصرف‌کنندگی و آخ و ناله‌های مجازی فرو برده مگر تنها با خشکسالی و اتمام گرداب نجات یابد، چراکه خود ناتوان‌تر از آن است.

پ.ن1: امیدوارم سب رنجش کسی نشده باشم، تنها حرفم این است تا به کی هنر و ادب و حتا فلسفه اینجا باید مصرف‌کننده باشد و بار نقل قول را جابه‌جا کند.

پ.ن2: خسته ام/...


عکس کاملا نامربوط:

One Flew Over the Cuckoo's Nest

Directed by Miloš Forman

 یک زن، مانند ملوانی که دریای آزاد را بلد است چهره ی مردی را که دوست دارد می شناسد.

 

بالزاک

ترجمه: بهنام رضایی




عکس کمی مربوط:

Jules and Jim

Directed by François Truffaut