دامون

وب شخصی

دامون

وب شخصی

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی با دیگران» ثبت شده است

ویژه‌نامه‌‌ای برای رمان "شکار کبک"

ادبیات ما

امر اخلاقی را نمی‌توان به کسی آموخت. اگر برای کسی دیگر فقط با یک نظریه بتوانم امر اخلاقی را تبیین کنم، امر اخلاقی اصلا ارزشی نخواهد داشت.

من در سخنرانی‌ام درباره اخلاق در انتها با ضمیر اول شخص سخن گفته‌ام؛ گمان می کنم که این چیزی کاملا اساسی است. در اینجا دیگر نمی‌شود به چیزی پی برد؛ فقط می‌توانم در مقام یک شخص ظاهر شوم و با ضمیر اول شخص سخن بگویم.

برای من نظریه ارزشی ندارد، نظریه به من چیزی نمی‌دهد.

 

لودویگ ویتگنشتاین/ ترجمه: مالک حسینی، بابک عباسی

تمامِ شب نگاهش می‌کنید .

دو شبِ تمام نگاه اش می‌کنید.

در مدت دو شب تقریبن حرفی نمی‌زند .

بعد، یک شب این را کار می‌کند. حرف می‌زند.

از شما می‌پرسد که آیا به دردتان می‌خورد تا

تنتان کمتر تنها باشد. می گویید که وقتی این

کلمه مربوط به وضعِ خودتان باشد، به درستی

متوجه‌ش نمی‌شوید. می‌گویید که گمانِ تنها

بودن را با تنها شدن اشتباه می گیرید، اضافه

می کنید :

مثلِ با شما .

و بعد یک بار دیگر در میانه‌ی شب می‌پرسد :

الان چه وقتی از سال است؟

می‌گویید: پیش از زمستان، هنوز پاییز .

همینطور می‌پرسد: چه می‌شنویم؟

می‌گویید: دریا.

می پرسد:کجاست؟

می گویید: آن جا، پشت دیوارِ اتاق .

دوباره به خواب می رود .

 

جوان، زن جوان باشد. در لباس هایش، در

موهایش، عطری باشد که ساکن بماند، دنبال

عطر بگردید، دست آخر همان طوری که بلدید

اسمی رویش بگذارید. بگویید: عطری از

آفتاب گردان و لیمو. زن جواب می‌دهد: هر طور

شما بخواهید.

 

 مرضِ مرگ/ مارگوریت دوراس/پرهام شهرجردی/نشر شعر پاریس




Photo: Copie-Conforme

Director: Abbas Kiarostami

 

فقیر بودم

فقیر

که در جوانی پالتوی مندرس یاران را

در خیابان ها می‌پوشیدم

باران هم دریغ داشت

نمی‌آمد

دو چشم سیاه بود

نام صاحبش را نمی دانستم

فقط یک بار پرسیدم: کجا می‌روی؟

جوابی نداد

مدتی طولانی در باران بدون پالتو

ایستادم

نیامد

اصلا نیامد

گفتم: من منتظرم

اصلا نیامد.

 

احمدرضا احمدی

یگانه درد دردِ دندان نبود

یگانه بود

پاییزهایی

که در خون ما غوطه‌ور می‌شد و می‌مرد

و ما

فقط صدای برگ های خشک را

می‌شنیدیم

هر دوی ما

در انتظار آمدن قطار بودیم

فراموشیِ - پشت فراموشی

تنها گلی که از پاییز در خیابان مانده بود

ما را توان نبود که از جا برخیزیم

گل را به خانه بریم.

هر دوی ما

در انتظار آمدن قطار بودیم

ما یک دیگر را نمی‌شناختیم.

 

یگانه درد دردِ دندان نبود

به آسمان اشاره کردیم

گیسوان را شانه زدیم

تو می‌خواستی

از جهل روز

و گم شدن شب در شاخه ها

برای من مثال بیاوری

دیر بود

ما یک دیگر را شناخته بودیم

من فقط

در انتظار آمدن قطار بودم.

 

 

احمدرضا احمدی/ عاشقی بود که صبحگاه دیر به مسافرخانه آمده بود / نشر افکار

 

عکس


...

How Long