دامون

وب شخصی

دامون

وب شخصی

یگانه درد

يكشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۹:۴۴ ب.ظ

یگانه درد دردِ دندان نبود

یگانه بود

پاییزهایی

که در خون ما غوطه‌ور می‌شد و می‌مرد

و ما

فقط صدای برگ های خشک را

می‌شنیدیم

هر دوی ما

در انتظار آمدن قطار بودیم

فراموشیِ - پشت فراموشی

تنها گلی که از پاییز در خیابان مانده بود

ما را توان نبود که از جا برخیزیم

گل را به خانه بریم.

هر دوی ما

در انتظار آمدن قطار بودیم

ما یک دیگر را نمی‌شناختیم.

 

یگانه درد دردِ دندان نبود

به آسمان اشاره کردیم

گیسوان را شانه زدیم

تو می‌خواستی

از جهل روز

و گم شدن شب در شاخه ها

برای من مثال بیاوری

دیر بود

ما یک دیگر را شناخته بودیم

من فقط

در انتظار آمدن قطار بودم.

 

 

احمدرضا احمدی/ عاشقی بود که صبحگاه دیر به مسافرخانه آمده بود / نشر افکار

 

عکس


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • يكشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۹:۴۴ ب.ظ
  • بهنام رضایی زاده

نظرات  (۳)

امان ازین دردها... امان
آری...از جهل روز و گم شدن شب در شاخه ها مثال آوردن دیر شده است...
پاسخ:
آری
انتظار از برای اومدن قطار رو دوست ندارم...
ترجیه می دم پیاده برم. اما برم...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی