دامون

وب شخصی

دامون

وب شخصی

۱۸ مطلب در خرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

ویژه‌نامه‌‌ای برای رمان "شکار کبک"

ادبیات ما



موسیقی سیگار من است.

... بحث استقلال زن و هویت مستقل او به رغم زیستن در چنین بستری یکی از پیچیده‌ترین و در عین حال جذاب‌ترین مباحث فکری است که ای کاش روزی بابش در مطبوعات ما باز شود، اما اگر بخواهیم از این حکایت نقل شده حرفی هم برای زنان امروز جامعه خودمان زده باشم، باید گفت که زن هرگز نمی‌تواند هویت مستقل خود را در یک جامعه اعم از مدرن یا سنتی حفظ کند، مگر آنکه بتواند به استقلال اقتصادی برسد.

به عبارتی وقتی در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که مرد تحت هر شرایطی به شکل غریزی و بنیادی میل به تملک همه جانبه زن دارد، اگر یک زن بخواهد درصد این تملک را کاهش دهد و به دیگران و در درجه اول به خودش ثابت کند که یک موجود مستقل با هویتی منفرد است، باید بتواند استقلال اقتصادی خود را به شکلی خدشه ناپذیر حفظ کند. توجه کنید مرد ذاتا تمایل دارد که زن را در شمار دارایی‌های خود درآورد، حتی اگر ژان پل سارتر باشد. وقتی این زن در ابتدایی‌ترین ملزومات زندگی نیازمند یه یک مرد باشد، دیگر نورعلی‌نور است و چه موقعیتی بهتر از این برای یک مرد.

این همان آفتی است که متاسفانه جامعه زنان روشنفکر و اهل نظر جامعه ما به آن توجه کمی می‌کنند. حرفم را یک‌بار دیگر تکرار می‌کنم که برای زنان طبقه توسط روبه‌بالای جامعه ما که هیچ هویت اقتصادی جدی ندارند، یعنی نیروی مولد اقتصادی نیستند و کارکرد سنتی خود را هم در خانه از دست داده‌اند (از درست کردن غذا و ترشی و مربا و نظافت خانه گرفته تا دوخت‌و‌دوز و مابقی قضایا که زنان سنتی انجام می‌دادند و امروزه همه را به کارگران برقی و کلفت‌های هفتگی سپرده‌اند) صحبت کردن از حق و حقوق مساوی (با عرض معذرت از همه دوستان نازنینم) یاوه‌ای بیش نیست. نمایش مضحکی است برای سرگرم شدن یک مشت انسان بیکار.

به جد اعتقاد دارم، برابری حقوق زن‌و‌مرد، و به رسمیت شناختن هویت مستقل زن برای مرد در جامعه‌ای مثل ایران امروز، هرگز در میهمانی‌ها و شب نشینی‌های منطقه زعفرانیه و اقدسیه و نیاوران در میان دود پیپ و بوی عطر‌وادکلن دوستان نازنینم بر سر میز شام اتفاق نمی‌افتد، که خانم‌های پرطمطراق به همسران‌شان نهیب بزنند که ما حقوق برابر با شما داریم. این برابری در منطقه حکیمیه و نازی‌آباد و خانون‌آباد و اسلامشهر اتفاق می‌افتد که مرد زودتر از زن به خانه می‌آید. کتری را روشن می‌کند و زن با دستانی که بوی وایتکس و مواد شوینده می‌دهد، پاسی از شب گذشته به خانه می‌آید و مرد می‌داند که برای قسط اجاره‌خانه باید به کیف زنش متکی باشد.

جان کلام، مردها حتی اگر حَسن ‌بصری و ژان پل سارتر هم باشند، ذاتا میل به تملک زن دارند، اگر زن می‌خواهد این حس را تاحد امکان کنترل کند، باید بتواند هویت اقتصادی مستقل و موثر داشته باشد، تاکید می‌کنم همانقدر که استقلال اقتصادی مهم است، تاثیرگذاری آن در چرخه زندگی هم مهم است. زن اگر منبع درآمد داشته باشد اما آن را در مصارف غیرضرور به کارگیرد و به قول معروف با آن تفنن کند، بازهم کلاهش پس معرکه است. تنها زنانی به استقلال آرمانی و شایسته یک انسان کامل نزدیک خواهند شد که اگر پولشان را در چرخ زندگی نریزند، چرخ بلنگد، بایستد و خیلی حرف های دیگر که از ترس دوستانم جرات ندارم بگویم. همین را داشته باشید تا اگر زنده بودم باقی ماجرا.

 

بخشی از: وجه اشتراک حسن بصری و ژان پل سارتر/ مژگان ایلانلو/ کتاب هفته نگاه پنجشنبه/ شماره نهم/ چهارم خردادماه 91

....................................................................................

پ.ن: هفته نامه "نگاه" خوب است، حتا بیشتر از خوب.

 

 

نگاه گذرا به فیلم "پنهان"(Cache)  میشل هانکه

(اخطار: اگر فیلم را ندیده اید مواظب متن باشید، شاید فیلم لو رود برایتان!)

 

حرف زدن از فیلمی که طبق نامش حتا خودِ فیلم در خودش پنهان شده، و شما را روزها درگیر می‌کند آسان نیست. به خصوص که کمتر علاقه به نوشتن درباره‌ی فیلمها دارم چراکه نوشتن در مورد یک فیلم را تمام شدنش برای خود و دیگران می‌دانم (و این را نمی‌خواهم).  زمانی‌که روانشناسی و فروید در سده گذشته دریافتند که رخدادهای کودکی در رفتارهای فردی آینده تاثیرگذار است یا بهتر بگویم بعضی از مشکلات بزرگسالی در کودکی فرد و عقده ها ریشه دارند، فهم زندگی انسان مدرن بیش از پیش پیچیده گشت. "پنهان" روایت زوایای مخفی مانده یک خانواده فرانسوی و حتا اطرافیانشان است، به خصوص شخصیت مرد به نام ژرژ(با بازی دانیل اوتوی) که ماجرا حول او می‌گردد. نوارهای ویدویی به دست این زن و شوهر می‌رسد که از بیرون خانه آنها و رفت‌و‌آمدشان گرفته شده‌است. سپس نقاشی‌هایی برایشان ارسال می‌شود که ساده و حتا به قول ژرژ بچگانه کشیده شده‌اند اما برای هر سه فرد خانواده فرستاده می‌شوند، نقاشی اول تصویر کسی‌ست که از دهانش خون بیرون آمده و نقاشی دوم خروسی سر بریده‌است، در فیلم های بعدی خانه کودکی ژرژ و خانه‌ای در پایین شهر، رازها را کمی برملا می ‌کند، مجید فرزندخوانده پدر و مادرِ ژرژ در زمان کودکیش بوده‌است که اکنون در همان خانه پایین شهر با پسرش زندگی می کند. داستان با شک ژرژ به مجید درمورد فیلم ها ادامه می‌یابد.

ریزکاری‌های هانکه در این فیلم بیشتر از "معلم پیانو" به چشم می‌خورد، از تیتراژ آغازین گرفته تا تیتراژ پایانی. شما در تمام طول فیلم، معنی عنوان فیلم را حس می‌کنید؛ "پنهان"، تصاویر و پلان های گرفته شده خود فیلم با فیلم های مشکوک به هم گره خورده‌اند، و در طول فیلم شما قدرت تشخیص آنها را از هم ندارید مگر به حدس و آن هم پس از کات شدن و به کمک ترانزیشن ها. انگار تمام فیلم نیز با همان دوربین مخفی فیلمبرداری شده‌است. ظرافت هانکه در متن و نشانه ها نیز جالب است. در چند بخش آنهایی را که متوجه شده‌ام:

روابط؛ هانکه از همان ابتدا با ظرافت روابط داخلی و بیرونی این خانواده مدرن و تاحدی روشنفکر فرانسوی را نمایش می‌دهد. بعد از دریافت اولین فیلم، ژرژ به عنوان نخستین سوظن، به پسرشان و دوستان وی مشکوک می‌شود و این ظن پس از اولین نقاشی نیز ادامه دارد. صحنه ها و گفت وگوهای ژرژ با پسر و همسرش از سردی و مشکلات عمیق آنها با یکدیگر حکایت دارد. ژرژ موقع صحبت کردن با پیرو_پسرش_ حتا او را کامل نگاه نمی‌کند و در صحنه ای که با او از دوست داشتن حرف می‌زند دوربین وی را نشان نمی‌دهد و تنها بر روی پیرو است. شخصیت مرد، به زنش اعتماد کامل ندارد و پاکت اولین فیلم را تا خودش نگردد که شاید نشانه‌ای از فرستنده بیابد آرام نمی‌گیرد در حالیکه همسرش او را مطمئن کرده که جز فیلم چیز دیگری در پاکت نبوده‌است. هانکه راوی این است که هر سه نفر خانواده، یک شخصیت دیگر و روابط پنهانی دارند، چه در گذشته و چه در حال، ژرژ که محوریت فیلم است رقیبی در کودکی داشته که با دروغ او را از میدان به‌در کرده و با گفتن اینکه دیده مجید خون بالا آورده(نقاشی نخست) و سَر خروس را بریده(نقاشی دوم)، پدر و مادرش را برای سپردن مجید به یتیم خانه مجاب می کند، و این دورغ در وی می‌ماند تا در زمان فیلم و به راحتی به زنش دروغ می‌گوید و بعد از برملا شدن دروغ، دلیلیش را راحتی و آرامش خودِ آن(ژولیت بینوش) قلمداد می کند. زن خانواده که در بیشتر گفت وگوها با همسرش درگیری و ناآرامی دارد_به خصوص بعد از گم شدن پیرو_ در صحنه‌ای ببینده را متحیر می‌کند زمانی رابطه‌اش با یکی از دوستان خانوادگی که همکارش نیز هست مشخص می‌شود، او در کافه ای‌ست و از موردی به شدت نگران است (که این نگرانی وی نیز جزو "پنهان" بودن های فیلم است) و در آغوش این دوست می‌گرید. کارگردان آلمانی فیلم، رابطه مادر و پسر را نیز به خوبی به تصویر درآورده، فرار پیرو از خانه به دلیل کشف رابطه پنهانی مادرش است. شخصِ پسر خانواده با فرار کوتاه از خانه و مخفی شدن در خانه دوستش که والدینش بی اطلاع از اویند و یا در صحنه پایانی فیلم و دیدار او با پسر مجید، جزو روابط پنهانی کوچکترین عضو این خانواده‌ی از هم گسیخته است.

مهاجرین؛ فیلم پنهان چندموضوعی است، یعنی در کنار برش‌های یکی زندگی مدرن و آشفتگی‌های روانی به بحث مهاجرین که موضوعی قدیمی در فرانسه و حتا اروپا بوده‌است می پردازد. برخورد ژرژ به عنوان نماینده طبقه فرهنگی و روشنفکر فرانسه با مهاجرین، قبل از آمدن مجید به فیلم است، در صحنه‌ی درگیری ژرژ با یک سیاهپوست، که با مداخله همسرش پایان می‌یابد. همچنین فیلم به نوعی یادآوری فاجعه 17 اکتبر سال 61 پاریس نیز هست، روزی که بیش از 200 الجزایری از میان حدود سی هزار الجزایری که به راهپیمایی مسالمت آمیز آمده بودند به دست پلیس کشته می‌شوند.

درون؛ ژرژ که ببیندگان برنامه تلویزیونی‌اش را به مطالعه بیشتر دعوت می‌کند و کتابخانه‌ای بزرگ در خانه دارد اما زمانی از تلویزیون در چند نوبت اخبار ناگواری پخش می‌شود، عکس العملی نشان نمی‌دهد. وقتی که متوجه گم شدن پسر می‌شود و همسرش مضطرب است برای چند دقیقه از جایش تکان نمی‌خورد و ساکت است. بعد از خودکشی مجید در برابر دیدگانش به آن شکل، به سینما می‌رود و فیلم می‌بیند. علاوه بر اینکه بعضی از این موارد ما را به این شک می‌اندازد که فیلم های گرفته شده از خانه‌اش _که فرستنده مشخص نمی‌شود و پنهان می‌ماند-کار خود ژرژ است اما بیشتر نمایش دهنده درون متلاشی شده مرد است. دقایق آخرِ فیلم زمانی ژرژ قرص خواب می‌خورد و به اتاق می‌رود و همه جا را تاریک می‌کند تا بخوابد، شاید ما تازه با نشانه‌های قبلی متوجه دورن تاریک ژرژ می‌شویم. با خواب او به دوران کودکیش بازمی‌گردیم و همراه با او به تماشای بُردن مجید به یتیم خانه می‌شویم. در آخر میشل هانکه وجدان انسان امروز را نشانه می‌رود و به هدف می‌زند با این دیالوگ پسرِ مجید به ژرژ که "می خواستم بفهمم ارزش یک انسان در وجدان تو چقدره، که فهمیدم"(نقل به مضمون)

نکات ریز دیگری نیز در این فیلم که برنده جایزه جشنواره کن نیز گشته وجود دارد مانند کابرد خون، که از پوستر فیلم گرفته تا نقاشی ها، خون بالا آوردن مجید در کودکی، سر بریدن خروس، صحنه خودکشی مجید و پاشش خون بر روی دیوار اتاق، همه جا حضور دارد. یا زمانی ژرژ می‌خواهد به نشانی داده شده برود که بعد متوجه می‌گردد خانه‌ی مجید است، در کافه روبروی خانه به آپارتمان خیره است انگار آشنایی قبلی با مکان دارد یا حاکی از ترس درونی وی است.

- شاید برای بیننده ایرانی که مدام به دنبال هیجان و رگه های هالیوودی است یا در پی معناگرایی و عشق های جاودانی، فیلم هانکه خسته کننده باشد اما پس از دیدنش، انسان به وجه پنهان خود رجوع می‌کند.

- در نظرات وبلاگ یکی از دوستان کسی نوشته بود که فیلم‌های ارسالی به درِ خانه خیلی بهتر در فیلم "بزرگراه گمشده" لینچ پرداخت شده و این‌چنین خسته کننده نبوده‌است! در هنر به مقیاس بردن کارها چندان مورد اعتنا و اعتبار نیست به خصوص هنری مانند فیلم، با توجه به اینکه زمینه کاری لینچ با هانکه شاید بیش از اندازه متفاوت باشد، و اینکه هانکه چند وجهی به بعضی مسائل می‌نگرد اما لینچ تک یا حداکثر دو وجهی (هرچند لینچ کارگردان مورد علاقه ام است).




بهترین،

زندگی