نگاه
... بحث استقلال زن و هویت مستقل او به رغم زیستن در چنین بستری یکی از پیچیدهترین و در عین حال جذابترین مباحث فکری است که ای کاش روزی بابش در مطبوعات ما باز شود، اما اگر بخواهیم از این حکایت نقل شده حرفی هم برای زنان امروز جامعه خودمان زده باشم، باید گفت که زن هرگز نمیتواند هویت مستقل خود را در یک جامعه اعم از مدرن یا سنتی حفظ کند، مگر آنکه بتواند به استقلال اقتصادی برسد.
به عبارتی وقتی در جامعهای زندگی میکنیم که مرد تحت هر شرایطی به شکل غریزی و بنیادی میل به تملک همه جانبه زن دارد، اگر یک زن بخواهد درصد این تملک را کاهش دهد و به دیگران و در درجه اول به خودش ثابت کند که یک موجود مستقل با هویتی منفرد است، باید بتواند استقلال اقتصادی خود را به شکلی خدشه ناپذیر حفظ کند. توجه کنید مرد ذاتا تمایل دارد که زن را در شمار داراییهای خود درآورد، حتی اگر ژان پل سارتر باشد. وقتی این زن در ابتداییترین ملزومات زندگی نیازمند یه یک مرد باشد، دیگر نورعلینور است و چه موقعیتی بهتر از این برای یک مرد.
این همان آفتی است که متاسفانه جامعه زنان روشنفکر و اهل نظر جامعه ما به آن توجه کمی میکنند. حرفم را یکبار دیگر تکرار میکنم که برای زنان طبقه توسط روبهبالای جامعه ما که هیچ هویت اقتصادی جدی ندارند، یعنی نیروی مولد اقتصادی نیستند و کارکرد سنتی خود را هم در خانه از دست دادهاند (از درست کردن غذا و ترشی و مربا و نظافت خانه گرفته تا دوختودوز و مابقی قضایا که زنان سنتی انجام میدادند و امروزه همه را به کارگران برقی و کلفتهای هفتگی سپردهاند) صحبت کردن از حق و حقوق مساوی (با عرض معذرت از همه دوستان نازنینم) یاوهای بیش نیست. نمایش مضحکی است برای سرگرم شدن یک مشت انسان بیکار.
به جد اعتقاد دارم، برابری حقوق زنومرد، و به رسمیت شناختن هویت مستقل زن برای مرد در جامعهای مثل ایران امروز، هرگز در میهمانیها و شب نشینیهای منطقه زعفرانیه و اقدسیه و نیاوران در میان دود پیپ و بوی عطروادکلن دوستان نازنینم بر سر میز شام اتفاق نمیافتد، که خانمهای پرطمطراق به همسرانشان نهیب بزنند که ما حقوق برابر با شما داریم. این برابری در منطقه حکیمیه و نازیآباد و خانونآباد و اسلامشهر اتفاق میافتد که مرد زودتر از زن به خانه میآید. کتری را روشن میکند و زن با دستانی که بوی وایتکس و مواد شوینده میدهد، پاسی از شب گذشته به خانه میآید و مرد میداند که برای قسط اجارهخانه باید به کیف زنش متکی باشد.
جان کلام، مردها حتی اگر حَسن بصری و ژان پل سارتر هم باشند، ذاتا میل به تملک زن دارند، اگر زن میخواهد این حس را تاحد امکان کنترل کند، باید بتواند هویت اقتصادی مستقل و موثر داشته باشد، تاکید میکنم همانقدر که استقلال اقتصادی مهم است، تاثیرگذاری آن در چرخه زندگی هم مهم است. زن اگر منبع درآمد داشته باشد اما آن را در مصارف غیرضرور به کارگیرد و به قول معروف با آن تفنن کند، بازهم کلاهش پس معرکه است. تنها زنانی به استقلال آرمانی و شایسته یک انسان کامل نزدیک خواهند شد که اگر پولشان را در چرخ زندگی نریزند، چرخ بلنگد، بایستد و خیلی حرف های دیگر که از ترس دوستانم جرات ندارم بگویم. همین را داشته باشید تا اگر زنده بودم باقی ماجرا.
بخشی از: وجه اشتراک حسن بصری و ژان پل سارتر/ مژگان ایلانلو/ کتاب هفته نگاه پنجشنبه/ شماره نهم/ چهارم خردادماه 91
....................................................................................
پ.ن: هفته نامه "نگاه" خوب است، حتا بیشتر از خوب.
- جمعه, ۵ خرداد ۱۳۹۱، ۰۹:۰۹ ق.ظ
باهات موافقم. تا زمانی که یک مرد از لحاظ اقتصادی تامینت کنه, چه به عنوان همسر و چه به عنوان دوست فکر می کنه برای حمایت اقتصادیش می تونه روت تسلط داشته باشه و یه جورایی فرمانروایی کنه... اما اگه زن این اجازه رو نده بخش اعظم فرمانروایی شدن توسط مردان از بین می ره...
زنان ما که من هم جدای آنها نیستم از مدرنیته تنها ظاهرش رو گرفتن...
ظاهر خوب داشتن هیچ بد نیست. اما ذهن و ظاهر باید به هم بیان...
ظاهر مدرن با فکر مدرن و ظاهر سنتی با فکر سنتی بهتر قابل تفکیکن...
یه جورایی هویت رو گم کردیم و معلق موندیم که بازهم من این رو تقصیر خودمون می دونم...