پیش درآمدی بر خود شیفتگی
يكشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۹:۵۹ ب.ظ
اصطلاح خودشیفتگی ریشه در توصیفهای بالینی دارد و [ نخستین بار ] پل ناک در سال1899 آن را برای اشاره به نگرش کسانی به کار برد که با بدن خود آنگونه رفتار میکنند که
به
طور معمول با بدن یک مصداق امیال جنسی رفتار میشود. به بیان دیگر، این اشخاص به
بدن خود مینگرند و آن را ناز و نوازش میکنند تا از این طریق به ارضای کامل برسند
. اصطلاح خودشیفتگی، برحسب این شرح و بسط، دال بر نوعی انحراف است که تمام حیات
جنسی شخص را به خود معطوف میکند و در مراحل بعدی، ویژگیهایی را بروز میدهد که در
مطالعه همه انواع انحرافات به آنها برمیخوریم.
متعاقباً مشاهده
گران روانکاو به این موضوع توجه کردند که ویژگیهای مجزّای نگرش
بیماران خودشیفته در بسیاری از اشخاصی که به بیماریهای دیگری مبتلا هستند نیز به چشم
میخورد (مثلاً
همانگونه که سادگر
اشاره کرده است
در همجنس گرایان) و سرانجام
این موضوع محتمل به نظر رسید که چه بسا نیروی شهوی به میزانی به مراتب فراوانتر از
آنچه تصور میشد
به گونهای که بتوان آن را خودشیفتگی نامید
در این بیماری سهیم
است و نیز اینکه نیروی شهوی میتواند بر رشد متعارف جنسی انسان تأثیر بگذارد. مشکلات روانکاوان در درمان بیماران روان
رنجور به همین فرض منجر گردید، زیرا چنین به نظر
میرسید که محدودیت تأثیرپذیری بیماران یادشده، از جمله از این نوع نگرش مبتنی بر
خودشیفتگی ناشی می
شود. خودشیفتگی به این مفهوم دیگر انحراف تلقی نمیشود، بلکه
مکملی شهوی در خودمداری غریزه صیانت نَفْس است که هر موجود زنده
ای
تا اندازهای از آن
برخوردار است. انگیزه مبرمِ پرداختن به تکوین خودشیفتگی اولیه و معمولی زمانی ایجاد شد که کرپلین کوشید تا دانسته
هایمان درباره [بیماری موسوم به]زوال عقل پیشرس
را در ذیل فرضیه
مربوط به نظریه نیروی شهوی بگنجاند، یا [به طریق اولی] بلویلر تلاش کرد تا روانگسیختگی را جزو نظریه یادشده قرار دهد. این قبیل بیماران-
که من با اصطلاح
« هذیانزده » مشخصشان میکنم - دو ویژگی اساسی دارند: خودبزرگ بینی و بی
علاقگی به دنیای بیرون از خودشان (یا، به عبارتی، بیعلاقگی به انسانها و اشیاء). به سبب این
بیعلاقگی، بیماران یادشده تحت تأثیر روانکاوی قرار نمیگیرند و تلاشهای ما برای
درمانشان بیثمر میماند. البته بیتوجهی هذیانزدگان به دنیای بیرون را باید با ذکر جزئیات
بیشتر توصیف کرد. بیمارانی که به هیستری یا روانرنجوری وسواسی مبتلا هستند نیز مادام که بیماریشان ادامه دارد
رابطه خود با واقعیت را قطع میکنند. لیکن تحلیل
روانکاوانه نشان میدهد که این بیماران به هیچ وجه روابط شهوانی خود با انسانها و اشیاء را
خاتمه ندادهاند. آنان این روابط را در خیال خود همچنان حفظ کردهاند؛ به بیان دیگر، از یک
سو
اُبژههایی خیالی در خاطراتشان را جایگزین اُبژههای واقعی کردهاند یا این دو نوع اُبژه را با
هم
درآمیختهاند، و از سوی دیگر فعالیتهای حرکتی برای نیل به اهدافشان در مورد آن اُبژهها
را
کنار گذاشتهاند.
کاربرد اصطلاح « درونگرایی » - که یونگ آن را بسیار نادقیق به کار میبَرَد - صرفاً در خصوص این وضعیت نیروی شهوی بجاست.
وضعیت بیماران هذیانزده
فرق دارد. به نظر میآید این بیماران واقعاً نیروی شهوی خود را از انسانها و اشیاء دنیای
بیرون منقطع کرده ولی هیچ انسان یا شیئی را از خیال خود جایگزین آنها نکردهاند.
زمانی که
بیماران یادشده دست به چنین جایگزینیای میزنند، فرآیند انجام این کار نوعی فرایند ثانوی
و
بخشی از کوشش آنها برای بهبود به نظر میآید که هدف از آن بازگرداندن نیروی شهوی به
مصداق های امیالشان است.
زیگموند فروید/ ترجمه: حسین پاینده
زیگموند فروید/ ترجمه: حسین پاینده
- يكشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۹:۵۹ ب.ظ
خیلی دردناکه...
خیلی وقت ها خود شیفتگی رو برای خودم به خاطر نبود اعتماد به نفس کافی معنی می کردم.
کسی که نتونه با دنیایی غیر دنیای خودش ارتباط برقرار کنه شاید ترس داره...