دامون

وب شخصی

دامون

وب شخصی

آیینه

سه شنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۰، ۰۲:۵۲ ق.ظ

«فریدون»، این تویی؟ یا نقش دیوار

نه رنگ است این که بر رخسار داری

ز سیمای غم انگیز تو پیداست

که در سینه دلی بیمار داری

*

خطوط دفتر پیشانی تو

حکایت گوی روحی دردمند است

نگاه گرم و جاندار تو اکنون

نگاه آهویی سر در کمند است

*

چرا دیگر در این چشمان خاموش

نمی بینم نشاطی از جوانی؟

نگاه بی فروغ و بی زبانت

نمی خندد به روی زندگانی

*

تو را زان مشت و بازوی توانا

چه غیر از استخوان و پوست مانده؟

اگر هم نیمه جانی هست باقی

به عشق و آرزوی دوست مانده

*

مکن پنهان، ز رخسارت هویداست

که شب را تا سحر بیدار بودی

تو را عشق این چنین بر باد داده

مگر از زندگی بیزار  بودی؟

*

هوای دلبری داری و شک نیست

که تیر عشق بر جانت نشسته

دل شیدای تو پیوسته با دوست

به عشق دوست از عالم گسسته

*

تو را گر عشق جان تازه بخشی

شرار رنج ها بال و پرت سوخت

و گر با ناامیدی پنجه کردی

غمی دیگر به نوعی دیگرت سوخت

*

تو می گویی بلای جان عاشق

شب هجران و غم های فراق است؟

ولی چشمان بی تاب تو گوید

بلای جان عاشق اشتیاق است

*

تو را چشمان این آیینه بی شک

هزاران بار با لبخند دیده

و گر صد ناروا کردی تحمل

کم و بیش از جهان خرسند دیده

*

چرا با محنت و غم خو گرفتی

چرا از یاد بردی خویشتن را؟

به روی تو در شادی گشوده ست

رها کن دامن رنج و محن را

*

ز فرط بیقراری می کشم آه

دلم از درد هجران در فشار است

نمی بینم دگر همصحبتم را

«فریدون» رفته و آیینه تار است

 

فریدون مشیری، دلاویزترین، نشر چشمه، 1384، ص 26-29.

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • سه شنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۰، ۰۲:۵۲ ق.ظ
  • بهنام رضایی زاده

نظرات  (۳)

  • محمدرضا عشوری
  • احسنت زیبا بود

    اگر هم نیمه جانی هست باقی

    به عشق و آرزوی دوست مانده
    پاسخ:
    ممنون
    حس مشت کوبیدن به آینه بهم دست داد. با اینکه تا حالا امتحانش نکردم!
    فعلن سوزنیت رو شعر گیر کرده
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی