دامون

وب شخصی

دامون

وب شخصی

باران دم صبح

شنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۰، ۰۳:۱۷ ب.ظ

قفس بزرگِ نور در هوا شکست

به نظرم یک میلیون پرنده آزاد شد،

سایه های وحشت زده که بالا می روند

باز نخواهند گشت،

و تمامی سیم ها به پایین سقوط می کنند

نه قفسی، نه پرنده وحشت زده ای؛

حال باران می درخشد.

با چهره ای رنگ پریده

آنان که گرفتار معمای زندان خویش بودند

با یک بوسه ی بی خبر حلش می کنند

که دستان پرلک، معصوم و روشن اند.



الیزابت بیشاپ

ترجمه: بهنام رضایی زاده


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • شنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۰، ۰۳:۱۷ ب.ظ
  • بهنام رضایی زاده

نظرات  (۱۰)

  • محمدرضا عشوری
  • احسنت
    پاسخ:
    سپاس
    مرسی
    پاسخ:
    ممنون
    یه آدم جدید
    چه صورت معصومی داره
    پاسخ:
    مانند شعرهایش
  • باغبان جهنم
  • سلام
    قطره های نور / باران نور / نور را خواهم بلعید .
  • امیر موسوی
  • [لبخند
    هر وقت دلت گرفت به آسمان نگاه کن
    حتما باران می گیرد...
    پاسخ:
    ممنون
    خیلی قشنگ بود. سلیقه ات در شعر هم خوب است.
    پاسخ:
    سپاس
    راستی دکور نو مبارک.
    پاسخ:
    ممنون
    این تیکه اش رو دوس دارشتم: آنان که گرفتار معمای زندان خویش بودند ، با یک بوسه ی بی خبر حلش می کنند
    پاسخ:
    ممنون
    علاوه بر شعر عنوانش رو خیلی بیشتر دوست داشتم...
    حس بزرگ شدن قلب بهم داد...
    پاسخ:
    ممنون
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی