دامون

وب شخصی

دامون

وب شخصی

هیدگر1

پنجشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۰، ۰۶:۴۵ ب.ظ

فهم این معانی {بخشی از سخن هیدگر}  قدری دشوار است بخصوص در جایی و در زبانی که دوگانگی سوژه و ابژه مطرح نشده باشد و حتی این دو معنی را به الفاظی برگردانند که در زبان فلسفه ی ما معانی دیگری دارد. می دانیم که معمولا سوژه و ابژه به ذهن و عین ترجمه می کنند و نمی دانند (و دانستن آن نیز آسان نیست) که ذهن در فلسفه ی جدید پنهان یا منتفی شد تا سوژه ظاهر شود. همچنین نسبت میان علم و عین قطع شد تا ابژه جای معلوم بالذات در علم را گرفت. در فلسفه ی قدیم که از ذهن و عین بحث می شد، تقابلی میان این دو نبود؛ چنان که فلاسفه اسلامی معتقد بودند که علم، علم به اعیان اشیا است و بیشتر آنان به نحوی از انحاء اتحاد عالم و معلوم و عاقل و معقول قائل بودند و به هر حال مسئله مهم در نظر آنان سنخیت عالم و معلوم بود اما سوژه و ابژه، ذهن و عین نیستند. ابژه چیزی است که سوژه آن را در برابر خود می گذارد و به آن تعین می دهد و به این اعتبار است که می توان گفت سوژه و ابژه به نحوی با هم جمع می شوند (و بدون این جمع تحقق و تحول عالم متجدد امکان نداشت). سوژه و ابژه در تفکر جدید پیش آمده و به عالم متجدد تعلق دارد یعنی قبل از اینکه عالم متجدد پدید آید سوژه و ابژه  وجود نداشت و هیچ بعید نیست که در آینده عالم جدیدی پدید آید که در آن بشر خود را سوژه نداند.

 

داوری اردکانی، رضا، هیدگر و گشایش راه تفکر آینده، نشر هرمس

..................................................................................................

بعد.ن: چقدر خسته ام از دیدن و خواندن هجویات مارکسیست و کمونیست های عزیز که رفیق رفیق زدنشان مانند امپریالیسم گفتنشان قطع نمی شود. جای بازنگری و خوانش، فقر فلسفه را برای بار دهم مرور می کنند (البته نمی دانم چند درصدشان کاپیتال و فقر فلسفه را خوانده اند). جای خوانش برنشتاین، آنتی دورینگ را ده باره دوره می کنند. هی دوستان (یا به قول خودتان رفقا) بس است، کمی براتیگان هم بخوانید الباقی پیش کش ذهن بازتان.


Heidegger figured it all out in his famous writing hut


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • پنجشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۰، ۰۶:۴۵ ب.ظ
  • بهنام رضایی زاده

نظرات  (۴)

باید دنبال این اسم ها بگردم و بخونم.
مثلا چی میشه اسمشو گذاشت؟ خودسوژگی شاید...
حرفات یاد آدمای زیادی رو واسم زنده کرد!
پاسخ:
دکتر داوری بحث ادامه داده، این بخش کوچکی از مطلب ایشون بود.
سلام ازوبت خیلی خوشم اومدخوشحال میشم به منم بسری
  • محمدرضا عشوری
  • چندی است درگیر فلسفه اگزیستانسیالیسم شده ام و الان پس از خوانش کرکگور و سارتر و کمی نیچه و کمی هایدگر و گابریل مارسل تا الان به این نتیجه رسیده ام که اگزیستانسیالیست ها چیزی برای گفتن ندارند جز بازی با کلمات زیبا و قشنگی چون دلهره و تشویش و هستی و بن بست و غیره و تاویل دادن کلماتشان به آنچیزی که می خواهند نه اخلاقی مطرح می شود نه تا حدودی راهی، همه چیز در یک بن بست پذیرفتن قرار می گیرد بپذیر که دلهره داری بپذیر که مشوشی بپذیر که مختاری و بعد در میان همه بار پذیرفتن رهایت می کنند و می گویند این مسئولیت توست این سرنوشت توست خدایی نیست و.... ببخشید یه مشت مزخرفات
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی