- ۱ نظر
- ۱۱ خرداد ۹۱ ، ۰۱:۲۶
Richard Brown: Who is this party for?
Clarissa Vaughan: What are you asking, what are you trying to say?
Richard Brown: I'm not trying to say anything.
I think I'm staying alive just to satisfy you.
آنیوشکا میدانید، دکتر نجابت، چیزهایی که آسان نمیگذرند، هرکجا که باشند میآیند و مینشینند روی دامنِ زن. زن نگاهشان میکند و این میشود همهی زندگی زن. زنها همیشه ماتاند. مات به این زندگی. اخم می کنند. میخندد. حرف میزنند. گریه میکنند. فریاد میکشند. اما میان اینهمه به یکباره خیره میمانند. دستی میکشند به دامنشان، انگار غباری نادیده را پاک میکنند. سری میجنبانند، انگار چیزی را پس میزنند. آهی میکشند، انگار بیرون میآیند از حسرتی دور و غریب. آن وقت است که میخواهند بگریزند از این همه خیرگی. دستی میجنبانند. همتی میکنند. میخواهند نظمی بدهند به این همه آشفتگی. همین وقت است که میشوند قاب دستمال. متصل پاک میکنند همه چیز را. آن قدر که نگاه میکنند و میبینند شدهاند خود آن کثافت ها_ ما همه چیز را به خودمان میکشیم، دکتر نجابت. بیش تر از همه کثافتهای جهان را. باور کنید هیچ چیزِ این جهان آسان نیست برای یک زن، کاش هیچکس زن نبود در این جهان. دکتر نجابت _ کاش هیچکس زن نبود_ من هم معنی این آرمان که حرفش را میزنند نمیدانم. فقط میدانم باید کاری بکنم برای این وِلادک و این عشق خودم.
گذر پرندهای از کنار آفتاب/ محمد چرمشیر/ نشر نیلا/ 1389
...................................................................................................
پ.ن1: این کتابهای کوچک نشر نیلا خوب هستند، خیلی.
پ.ن2: دیدن استاد چرمشیر بعد از کارِ محمدحسن معجونی در تالار مولوی، شادی برایم آورد. شاد شدن به همین سادگیست.
عکس بی ربط:
500Days of Summer
تمامِ شب نگاهش میکنید .
دو شبِ تمام نگاه اش میکنید.
در مدت دو شب تقریبن حرفی نمیزند .
بعد، یک شب این را کار میکند. حرف میزند.
از شما میپرسد که آیا به دردتان میخورد تا
تنتان کمتر تنها باشد. می گویید که وقتی این
کلمه مربوط به وضعِ خودتان باشد، به درستی
متوجهش نمیشوید. میگویید که گمانِ تنها
بودن را با تنها شدن اشتباه می گیرید، اضافه
می کنید :
مثلِ با شما .
و بعد یک بار دیگر در میانهی شب میپرسد :
الان چه وقتی از سال است؟
میگویید: پیش از زمستان، هنوز پاییز .
همینطور میپرسد: چه میشنویم؟
میگویید: دریا.
می پرسد:کجاست؟
می گویید: آن جا، پشت دیوارِ اتاق .
دوباره به خواب می رود .
جوان، زن جوان باشد. در لباس هایش، در
موهایش، عطری باشد که ساکن بماند، دنبال
عطر بگردید، دست آخر همان طوری که بلدید
اسمی رویش بگذارید. بگویید: عطری از
آفتاب گردان و لیمو. زن جواب میدهد: هر طور
شما بخواهید.
مرضِ مرگ/ مارگوریت دوراس/پرهام شهرجردی/نشر شعر پاریس
Photo: Copie-Conforme