- ۷ نظر
- ۰۸ آذر ۹۱ ، ۰۲:۲۴
هفته گذشته به درخواست دوستان سراغ سومین جشنواره تئاتر دانشجویی نیمکت چوبی رفتم و خلاصه از حاصلش این شد:
عقربه های ساعتم رو عوض کردم
عقربه های ساعتم رو عوض کردم
و حالا شاید چیزهای دیگه ای هم عوض بشن
شاید حالا
دیگه سر ساعت 2 صبح
بلند نشی
وسایلت رو جمع کنی
و برای همیشه بری.
شاید حالا بفهمی که خیلی زوده که بخوای بری
یا خیلی دیر
و برای هیمشه بمونی.
برایان پتن
ترجمه: بهنام رضایی
..................................
عکس شاید بیربط
مدتی به این فکر می کنم من که نوشته هایم را در نمایشنامه می ریزم و گاهی در شعر یا فیلم، و تا مدتی دیگر وبسایت شخصی ام آماده میشود، زنده نگه داشتن این وبلاگ دلیلش چیست؟! وقتی نه متن و نه شعری در اینجا میگذارم و هر از گاهی به نقل قولی بسنده می کنم، دیگر دلیل بودن وبلاگ شخصی چیست؟! نه رغبتی دارم به نوشتن نمایشنامه هایم در اینجا (به دلایل مختلف) و نه دیگر نوشته هایم، حتی دستم به آپلود کردن کارتونهایم در اینجا نمی رود(لعنت به صنعت شگرف کپی برداری و نقض حق مولف)، در عکس هایم نیز شاید چون به زیبایی شناختی متدوال نمی پردازم و به گونهای عکاسی گوتیک در شهر علاقه دارم زیاد مورد پسند مخاطب قرار نمی گیرد. اما تنها به امید دو، سه دوستی که سر می زنند همچنان اینجا را نگه دارم. پس این تهی و هیچ بودن وبلاگ را بر من ببخشایید.
وقتی نخواهم چیزی را نقاشی کنم، از آن عکس میگیرم و وقتی نتوانم عکس بگیرم آن را نقاشی میکنم.
من ری
ترجمه: نگین شیدوش