دامون

وب شخصی

دامون

وب شخصی

۱۸ مطلب در خرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

نگاهی کوتاه به فیلم "دریای درون"(The Sea Inside)

پیش نویس1: این یک نقد نیست.

پیش نویس2: اگر فیلم را ندیده اید مواظب متن باشید.

 

دریای درون کاری از آلخاندرو آمنه بار کارگردان فیلم دیگران(The Others)  است. فیلم در دسته شرح حال قرار دارد. روایت زندگی مردی به نام رامون سم‌پدرو (با بازی کاملِ خاویر باردم) است. کسی که از جوانی بر اثر یک سانحه فلج شده و تنها قادر به حرکت دادن گردن خود است و از آن زمان در روستا با پدر و خانواده برادرش زندگی می‌کند. روایت فیلم از روزها و ماه‌های آخر زندگی رامون شروع می‌شود، او سالهاست تلاش می‌کند تا دولت و اطرافیانش را راضی به اوتانازی کند و بگذارند او از این شرایط رها شود. در این میان موسسه‌ی پرونده وی را برای گرفتن مجوز دادگاه برای مرگ خودخواسته پیگیری ‌می‌کند که به تازگی توانسته‌اند وکیلی را راضی به پذیرش پرونده رامون بکنند.

با اینکه به خاطر شرایط رامون، فیلم بیشتر صحنه‌های خود را منوط به او و اتاقش باید بکند اما سیر روایی روان ِ آمنه بار، با موسیقی (که ساخته خود وی است) شما را در نبردی روحی پرت می‌کند. بیشتر فیلم‌هایی با مضامین مرگ و زندگی بیشتر حالت و نام معناگرایانه (بخوانید عارفانه و مثبت اندیشی مجهول دارند) اما آمنه بار که در کارنامه‌اش تلخی زندگی و قرابت با مرگ، خودی نشان می دهد در فیلم دریای درون نیز شخصیت فیلم نه به دنبال یافتن راهی برای زندگی بلکه راهی برای مردن است. او در شرایطی قرار گرفته که به گفته بخشی از دیالوگ‌های نخستین رامون قادر به پیمون فاصله ای کوتاه هم نیست، او حتا توان (جسمانی) کشتن خود را هم ندارد. نزدیک سی سال در این وضع بوده، درخواست او برای مردن از سر پوچ‌گرایی روشنفکرانه و یا شکست‌های دیگر نیست، چراکه وی از زندگی‌اش تا قبل از حادثه لذت می‌برده و با عشق زندگی می‌کرده است. که همین عشق و لذت هم موجب بی‌توجهی او و فلج شدنش می شود. در فیلم به خوبی از درون رامون باخبر می‌شویم، اگر او در پی خودکشی است، اما هربار که بیرون می‌نگرد خود را بر فراز جنگل‌های سرسبز و در ساحل با معشوق‌اش می‌بیند، معنای زندگی برای او چیز دیگری در نسبت به نظر اطرافیانش است. در قسمتی از فیلم که مناظره رامون با کشیشی که به دیدن او آمده‌است را می‌بینیم خود رامون می‌گوید: "زندگی که آزادی انسان را بگیرد زندگی نیست." او زندگی را دوست دارد، اما نه با این شرایط. فیلم بازگوی این نکته است که برداشتی که آدم‌ها از یک موضوع و حتا از یک کلمه دارند متفاوت است. مرگ در ذهن اکثر مردم همراه با درد و غم و ترس است، اما پیدا می‌شوند کسانی که همین مرگ را دوست دارند، مرگ چون معشوقی برایشان و راه رهایی است.

چند نکته در فیلم آلخاندرو آمنه‌بار مورد توجه است؛

صحبت های رامون با کشیش از بخش های مهم و جالب فیلم است. کشیش که خود از گردن به پایین فلج است و با صندلی و همراه و امکانات قادر به حرکت است وقتی به دیدار رامون می‌آید نمی‌تواند به طبقه بالا و دیدار حضوری رامون برود پس یکی از شاگردانش که با وی آمده را پیک می‌کند تا حرف‌هایش را برای انصراف و هدایت رامون از درخواست برای خودکشی به او منتقل کند. جدا از مکالمات این دو نفر، جداافتادگی میان رامون و کشیش(یکی در طبقه بالای خانه و دیگری یعنی کشیش در پایین) خود جالب توجه است، پسرجوانی که پیک می شود و پله ها را بالا و پایین می رود خود نشانهِ جالب دیگری از این دوری است-نوعی تقابل خرد و مذهب است- زمانی که مکالمه تمام می شود و کشیش قصد رفتن دارد، زن‌برادر رامون که پرستار وی است در برابر کشیش قرار می گیرد و او را احمق خطاب می کند، برخورد اول با کشیش با رامون نوعی برخورد فکر است و برخورد زن‌برادر رامون برخورد فردی عادی (بازهم نشانه خرد، مذهب، مردم) است. البته نگاه و حالت صورت پسرجوان که حالا این گفت‌و گو بر وی تاثیر گذاشته نکته جالبی دیگری ست.

ظرافت دیگر این کارگردان در هماهنگی بسیار خوب موسیقی متن با فیلم است، زمانی که رامون را برای دادگاه از خانه خارج می کنند و او در راه تغییر را، زندگی مردم را بعد از این همه سال دوری می‌بیند، همراه با دیدن سکانس ها، موسیقی شما را قطعا تکان می‌دهد.

 

- نکته آخر اینکه قسمتی که رامون موفق به خودکشی می شود و رودرروی دروبین، چشم به مخاطب فیلم می‌دوزد و بعد از زدن حرف‌هایش، سم را می‌نوشد و جان می‌سپارد، این بخش فیلم به طور دقیق مطابق با فیلم واقعی خودکشی رامون سم‌پدرو است، پیشنهاد می کنم هیچگاه به دنبال دیدن فیلم واقعی نباشید.

- این فیلم برنده اسکار بهترین فیلم خارجی زبان سال 2005 شد.







The Ways – The Stranger

The Ways – Shaal

جهت خالی نبودن عریضه

Richard Brown: Who is this party for? 
Clarissa Vaughan: What are you asking, what are you trying to say? 
Richard Brown
: I'm not trying to say anything. I think I'm staying alive just to satisfy you. 

.